نتایج جستجو برای عبارت :

سیدی یادگیری ومعرکه گیری

 پیرمرد عاشق به زنش گفت: بیا یادی از گذشته های دور کنیم. منمیرم تو کافه منتظرت و تو بیا سر قرار بشینیم حرفای عاشقونه بزنیم.پیرزن قبول کرد.و میخواست آماده شه که برهفردا پیرمرد به کافه رفت. دو ساعت از قرار گذشت، ولی پیرزن نیومد.وقتی برگشت خونه، دید پیرزن تو اتاق نشسته و گریه میکنه.ازش پرسید: چرا گریه میکنی؟پیرزن اشکاشو پاک کرد و گفت:بابام نذاشت بیام!!!

آخرین جستجو ها

راه آشپزی مرکز خدمات روانشناسی و مشاوره خانواده واقع در ستارخان صنایع آموزشی دانشكالا فروشگاه خرید ام پی تری پلیر گلدان اسپیکر دار پرتابل رومیزی 2020 استرس استرس استرس طعم گس سیگار روستای پشکه Mary's game ⊱⊹Seurat⊹⊰ وبلاگ در خصوص پرسش مهر 97می باشد