شبهاي تنهايی و سرد خزان شکننده است. اما از آن شکننده تر فراق و دوری بهترین آرزو و بهانه ی زندگی است. و شکننده تر از همه تلخی برخورد سرد در هواي سرد خزانی است که بی شک خزانی ام نموده است. کنار پنجره نگاهم به برگهاي زرد درخت باغچه حیات خانه است که یکی پس از دیگری سقوط می کنند آری بهار عمر من هم کم کم به خزان گرايش دارد. شکوه از کسی ندارم و خداي را سپاس گزارم که مرا عاشق و شیداي او قرار داده است. مهتاب پشت ابر نهان شد چه چاره ايپژمرد گل چو خزان چ
درباره این سایت