ملک الموت مزن شعله به زخم جگرموای من گر تو مدارا نکنی با پدرمصبر کن سیر ببینم رخ بابایم راچه کنم سدّ نگاهم شده اشک بصرمقسمت این بود که بالای سرش بنشینمچشم بگشایم و جان دادن او را نگرموقت جان دادن خود گفت: مقدر این استدو مه و نیم دگر فاطمه را هم ببرمای پدر! مادر مظلومه من یار تو بودمن پس از رفتن تو جان علی را سپرمبا تن خسته و بازوی کبود از مسجدقول دادم که علی را به سوی خانه برمدست از دامن حیدر نکشم یک لحظهگر بریزند همه اهل مدینه به سرمقسمت این بو
درباره این سایت