کرایه اژانس رو حساب میکنم. کوله رو میندازم رو دوشم و پیاده میشم.ساعت ۶ صبح زنگ خونه رو میزنممامان با چشمای خواب الود میاد پشت در. درو باز ميکنه ماتش میبره! وه! هیسسس اینجا چکار میکنی؟!هنوز گیجه و هضم نکرده!با لبخند میپرم تو حیاط! تازه فهمیده چه خبره بغلم ميکنه و میبوسدم!حیاط خونه پدری. مثل بهار هر سال توت مشهدی و شاتوت، عطر یاسی که مستت ميکنه، رزهایی که رو بوته خشکیدهو شمعدونیهایی که به گل نشسته، دلبری ميکنه!سرسبز و سرشار از عطر حیات! و خنک
درباره این سایت