سی دی (قلب) از استاد امین دژاکام
در ابتدای صحبت استاد فرمودند: صورتمسئله اعتیاد شروع کنگره ۶۰ است و آن را همانداستان سرزمین ظلمات و چشمه حیات یا جاودانگی بیان میکنند و فرمودند که جناب آقایمهندس دژاکام با پیدا کردن این صورتمسئله توانستهاند
تحولات زیادی درزمینهٔ یدرمان اعتیاد ایجاد نمایند و در ادامه گفتند: جاودانگی به مفهوم فیزیکی اگر وجود داشتهباشد در ابتدا بسیار جالب به نظر میرسد ولی وقتی کمی فکر کنیم متوجه میشویم که اگرجاودانگی برای کسی اتفاق بیفتد، چقدر وحشتناک و دردناک خواهد بود زیرا باید همیشه شاهدمرگ عزیزان خود و داغدار آنها باشد. اعتیاد هم همان سرزمین ظلمات است و چشمه جاودانگیهمان صورتمسئله اعتیاد است البته اینها همه تمثیل هستند. هزاران سال است که بیماریاعتیاد وجود دارد و هنوز در خارج از کنگره درمانی ندارد.
با مراجعه به کلینیکهای ترک اعتیاد و جلسات NGOهای بیرون میتوان این را بهخوبی فهمیدولی چرا پیدا کردن این جواب اینقدر سخت بود؟ با پیشرفت علوم، دنیا هم پیشرفت کردهاست و هر علمی پایه و بنیانی دارد در علوم ریاضی و فیزیک و مهندسی هر کاری که بخواهیمانجام دهیم همه قابلاندازهگیری و قابلدیدن هستند و برایشان تعریف مشخصی وجود داردولی در علوم انسانی اینگونه نیست. وقتی ما درباره حس و عقل و نفس و روان و زیباییصحبت میکنیم درواقع هیچ تعریف دقیقی برای آنها پیدا نمیکنیم. اعتیاد هم به علومانسانی برمیگردد و قابلاندازهگیری نیست. اعتیاد از ترکیب مواد مخدر و انسان به وجودمیآید. پس ما ابتدا باید انسان را بشناسیم انسان هم دارای صور آشکار است و هم دارایصور پنهان است. صور آشکار مانند کلیه، کبد و صفرا که کارکرد و بافتشان مشخص است ولیصور پنهان مثل دشمنی، ترس، کینه و روان .هستند که ما نمیتوانیم آنها را اندازهگیریکنیم به همین دلیل اگر از چند روانشناس مختلف راجع به آنها بپرسیم تعاریف متفاوتیخواهند داد. مسئله اعتیاد هم به همین صورت بود. وقتیکه مسئله نامرئی باشد حل کردنآن خیلی سخت و غیرممکن میشود ولی به لطف خداوند و وجود دانشی که آقای مهندس دژاکامداشتهاند و همچنین اینکه ایشان خودشان یک بیمار اعتیاد بودهاند، توانستند مسئله اعتیادرا بهخوبی حل کنند. در کتاب ۶۰ درجهآقای مهندس گفته است که دو بار تلاش میکند از این بیماری خارج بشود ولی امکانپذیرنیست چون به دانش آن نرسیده بودند.
مثلث جسم، روان و جهانبینی که صورتمسئله اعتیاد است، اشاره میکند کهاشکال کار از کجا هست. همه فکر میکردند اشکال کار در بیارادگی فرد است ولی معلومشد مشکل در ازکارافتادن سیستمهای بدن شخص مصرفکننده است.
اولین چیزی که در کنگره با آن آشنا میشویم نفس است. نفس آن چیزی استکه تعیین موجودیت میکند در ظاهر و باطن. ما نفس را از خواستههایش میشناسیم، مدلآن برای تصور در ذهن همان شهر وجودی است که در کتاب ۶۰ درجه آمده است. هر انسانی درونش یک شهروجودی دارد که ساکنینی دارد و تفاوت بین انسانها در ساکنین شهرهای درونشان است. هرچه این ساکنین متعادلتر باشند، شهر آرامش نسبی بیشتری دارد. چه چیزی از شهر وجودیما محافظت میکند؟
مدل عقل یک قلعه است که سربازان دانایی از آن محافظت میکنند و پادشاههمان عقل است اگر ما انسان دانایی باشیم عقلمان درستکار میکند. اگر ما دانایی ضعیفیداشته باشیم خواسته مای نامعقول نفس وارد عقل شده و به اجرا درمیآیند. شهر وجودی یاکشور وجودی توسط شخصیت انسان مراقبت و دفاع میشود.
تعریف شخصیت: هر انسانی یک موجودیتی دارد که شامل تواناییها و مهارتهاو خلقوخو مای او میشود و اینکه در مورد موجودیت خودش چه باوری دارد، شخصیت انسانرا به وجود میآورد. گاهی یک انسان خیلی استعداد دارد ولی نسبت به خودش باور ندارداین مسئله باعث میشود شخصیتش از تعادل خارج شود گاهی هم باور انسان نسبت به تواناییهایشبسیار زیاد است دچار شخصیت دروغین میشود. چیزی که باورها را میسازد مثلث شخصیت است.
مثلث شخصیت سه ضلع دارد: ۱. شایستگی و لیاقت ۲. احساس معصومیت ۳. احساس امنیت. کار مثلث شخصیت مانند مرزبانهای کشور هست کهاز کشور وجودی یا همان نفس دفاع میکنند و اگر بخواهیم مدلی برایش قرار بدهیم، میگوییماین قلب است که انسان با آن حسها را دریافت میکند و تبادل احساس با هستی را ادراکمیکند. حس، مثلث شخصیت را میسازد و ما یک سوخت میخواهیم که عقل را به کار بیندازدکه همان حس است و چیزی که این سوخت (حس) را تصفیه میکند، قلب است. اگر مثلث شخصیتیآسیب ببیند مانند آن است که شهر وجودی ما بیدروپیکر است و هر چیزی میتواند وارد شهروجودی ما شود و هر انسانی میتواند حال ما را خوب یا خراب کند، شاید ما یک عقل نیرومندداشته باشیم ولی اگر حس آلوده داشته باشیم نمیتواند کاری انجام دهد. در کلاماللهشریف آمده که قلبها تاریک و مریض هستند یا قلبهای آنها سنگ شده است. اگر انسان بخواهداز تاریکی خارج شود باید قلبش پاک بشود. شرط پیوند خوردن و پیوند زدن نیروهای منفیدر انسان این است که احساسش زخمی شود و بعد آن پیوند به وجود میآید. تا زمانی که انسانضربه نخورد به مسیر معمولی خود ادامه میدهد و خلقوخوی آش تغییری نمیکند. بعضی مواقعپیوندهایی که به انسان میخورد با ضربههای تاریکی است مثل کسانی با آزار و اذیت دیگراناحساسشان زخمی میشود. بعضی مواقع هم پیوند را بهطور توافقی با نیروهای تاریکی انجاممیدهد. اگر قلب انسان وارد تاریکی شود خلقوخوی انسان عوض میشود و به نقطهای میرسدکه خیلی ویژگی مای مثبتی که قبلاً داشت را دیگر ندارد. ما باید پالایش و شفای دل راانجام دهیم تا آن پیوند و ضربه شمشیری که در قلب ما فرورفته است قطع شود. برای اینکهصفات انسان تغییر کند باید رودخانه به مسیر خودش برگردد. برای اینکه انسان پیوندش باتاریکی قطع بشود، باید نقطه تحملش را بالا ببرد. همچنین برای محافظت از نفس خود بایدقلبمان را دوباره به حالت قبلی خودش برگردانیم زیرا قلبی که پر از کینه باشد هر کاریکه بخواهد، نمیتواند انجام دهد.
درباره این سایت