نتایج جستجو برای عبارت :

کشتم آن خویش وزخاکش پرو خویش را

بچه ها امشب شبه تولدمه تو شب تولدم قاتل شدماون جوجه ی بدبخت تشنه و گشنه نگه داشتم هیچی بهش ندادم امشب خواهرم رفت اونو ببینه که دید بی حال رو زمین کارتون خوابیده بهش اب داد و کمی غذا چشماش رو باز کرد ولی زود اونارو بست و رفت بچه ها من من من قاتل شدممن یه جوجه کشتم من یه جوجه کشتم وقتی فهمیدم مرد تا الا گریه میکردم شاید فک کنید دیونم ولی حیوون یا انسان چه فرقی داره هرچی ما داریم اونا هم دارم دست پا چشم سر و فقط عقل ندارن یه حیوون بکشی انگار یه ادم ک
پرده پرده آنقدر از هم دریدم خويش راتا که تصویری ورای خويش دیدم خويش راخويش خويش من هم اینک از در صلح آمده استبسکه گوش از خلق بستم تا شنیدم خويش را  خويش خويش من مرا و هر چه من ها بود سوختکشتم آن خويش و زخاکش پروریدم خويش رامعنی این خويش را از خويش خويش خود بپرسخويش بینی را گزیدم تا گذیدم خويش را می شدم ساقی شدم ساغر شدم مستی شدمتا زتاکستان هستی خوشه چیدم خويش راسردی کاشانه را با آه گرمی داده امراه را بر خورشید بستم تا دمیدم خويش را ب
با آن همه نیاز كه من داشتم به توپرهیز عاشقانه من ناگزیر بود.من بارها به سوى تو بازآمدم، ولىهر بار دیر بود.اینك من و توایمدو تنهاى بى نصیب،هر یك جدا گرفته ره سرنوشت خويشسرگشته در كشاكش توفان روزگار،گم كرده همچو آدم و حوا بهشت خويش!هوشنگ ابتهاج
پس بالاخره گذاشتمش-.-طبق معمول خودمو کشتم تا نوشتمش/:ولی امروز هم حسش بود، هم حالش بود و هم ایدش-.-واسه همین ممکنه قسمت بعد رو هم همین روزا بذارم-.-شاید اصلا همین امروز گذاشتمش-.-تصمیم گرفتم همین جا بذارمشبیشتر به خاطر قالب وبه/:هر چند قالب اون یکی وبم کامل نیست′-′ولی خب قالب اون وب دقیقا با هدف رویش بهار ساخته شده~|:بیخی، برید ادامه/:
دهقان ساده لوحی قصد داشت عسل خود را به شهر دیگری ببرد تا بفروشد ولی نگهبان دروازه شهر بد طینتی کرد و سر ظرف عسل را برداشت و آنقدراین کار را ادامه داد تا عسل پر از گرد و خاک شد و مگس ها دور آن جمع شدند.دهقان شکایت پیش قاضی برد. قاضی نیز به دهقان گفت: از این پس به تو حکم لازم الاجرا می دهم تا هرکجا مگسی دیدی بکشی. دهقان بلند شد و سیلی محکمی به صورت قاضی زد و گفت : طبق حکم شما اولین آنها را که روی صورت شما بود کشتم
خودمو کشتم که طولانی تر از قسمت قبل بنویسمخدا رو شکر انگار کمی موفق بودم۰.۰می دونم همین دیروز یه پست از نکته ها گذاشته بودن ولی بازم نکته هست/:یکیش اینه که نیمی مثل لیوایه، حالت چهرش هیچ وقت عوض نمی شه/:وقتی هم که تعجب می کنه فقط چند بار پشت سر هم پلک می زنهحتی چشماش یه کوچولو گرد نمی شه۰.۰البته ممکنه بشه ها/:ولی اگه بشه من نمی نویسم، خودتون باید بفهمید/:مخصوصا تو این قسمت، چون تعجب کردنش بعد تعجب کردن هانا اومده نمی شه گفت چشاش گرد شدههم چون دو
ندانم چه دارم در دل خويشبرانم خويش را از بَر خويش مَیّ در کاسۀ چشمم نهم خويشاگر وا می رهم از دلبر خويش نمی دانم چه دارم در پی خويشکه سودای جهانم از پی خويش الا ای همدمی تا چند کنی خويشتو دانی که نداری در جهان خويش تو گر مرهم نهی بر دلِ خويشچه سودا می کنی از دلبر خويش تو گر رسم جهان خواهی از خويشمرو در دام صیّاد ای دل خويش مرا آن به که دارم دلبر خويشخاک بر سر کنم دو عالم بر سرِ خويش               
ای با عدوی ما گذرنده ز کوی ماای ماهروی شرم نداری ز روی ما؟نامم نهاده بودی بدخوی جنگجویبا هر کسی همی گله کردی ز خوی ماجستی و یافتی دگری بر مراد دلرستی ز خوی ناخوش و از گفتگوی مااکنون به جوی اوست روان آب عاشقیآن روز شد که آب گذشتی به جوی ماگویند سردتر بود آب از سبوی نوگر مست آب ما که کهن شد سبوی مااکنون یکی به کام دل خويش یافتیچندین به خیر خیر چه گردی به کوی ما؟#منوچهری
اینم از این-.-مثل همیشه خودمو کشتم تا نوشتمش/:از سبک نوشتنم بسی پشیمونمخودم حس خوبی بهش ندارم:<و وقتی حس خوبی بهش نداشته باشم اول از همه که خوب نویسم و بعدشم که دلم نمی خواد ادامه بدم/:من دلایل زیادی برای ول کردنش دارم((:<ولی متاسفانه یا خوشبختانه به هر دلیلی نمی تونم ولش کنماه، این بحثها رو بیخیال الان فکر می کنید حاظرم هر کاری بکنم که دروازه ی قدرت و ول کنم|:
وضعیت هوا,ثبت نام کویر تایر,بهترین و زیباترین فیلمهای 2020,تقویم سال جدیدشاید به جرأت بتوان ژول ورن را پرافتخارترین و الهام‌بخش‌ترین نویسنده‌ی علمی تخیلی قرن بیستم دانست که تقریبا به‌اندازه‌ی یک قرن از زمانه‌ی خود جلوتر بود.بیوگرافی ژول ورن؛ مردی جلوتر از زمانه‌ خويش
قاب تصویرگاهی هوای روزها بد جور دلگیر استگلواژه ی احساس من با شعر درگیر استخوابی که هر شب می پرم از آن بدون توماهیّتِ کابوس های نیمه تعبیر استآن روزهای بی قراری کاش بر می گشتامّا. چرا؟.حالا برای گفتنش دیر استدیگر مرا در ذهن گلدانها تصورکنوقتی نگاهم شاهد حسی نفس گیر استای کاش برمی کشتم از این تلخ کامیها در گوشه ی وابستگی پایم به زنجیر استباید که حالَت انتخابم را عوض می کردتصمیم هایم دائمآ در حالِ تغییر استآهی ز حسرت بر تنِ آیینه می پاشماین
‌✴️❇️ كار اول من و تو این است كه خود را بسازیم، زیرا دیگر سازى ممكن نیست تا خود سوزى صورت نگرفته باشد. ✴️❇️ خود سازى نمى‏ شود، مگر این كه انسان، شهامت خود سوزى را بیابد و با دست‏ تواناى خويش شعله ‏اى برافروزد، كثافت‏ ها و آلودگى‏ هاى وجودیش را بسوزاند و تولدى تازه بیابد. ✴️❇️ افسوس كه ما، پیش از آن كه از آلودگى ‏ها پاك شده باشیم بر خويش عطر پاشیده ‏ایم و خويشتن را جز آن كه هستیم به دیگران معرفى كرده ‏ایم. ✴️ ما به جاى آن كه ر
امروز که باز قلم فرایم خواندهمیریزم آب پاکی بریاران از من راندهدلگیرترین کلمات و سوکترین واژه ها از من دلگیرندچون نمیتوانم بار دلگیریم را رها کنم ک در دلشان جاگیرندجنگیدم دریدم دریده شدم ریختم ریختنم کشتم کشتنمعجبا که ما مرموزترینهاییم حتی در جنگ و صلحقلم و احساس در دستمان ب لحظه ای نگذشتهمجال شمشیر و غضب شعله گر میگیردصلح معنایش را به خوم می بازدانتقام سرخی چشمان را نگه می داردمحکوم ب قوی بودن شده ایمکاش این واژه های لعنتی توان حمل ح
یک شب آتش در نیستانی فتادسوخت چون عشقی که بر جانی فتادشعله تا سرگرم کار خويش شدهر نی ای شمع مزار خويش شد نی به آتش گفت : کاین آشوب چیست؟مر تو را زین سوختن مطلوب چیست؟گفت آتش بی سبب نفروختمدعوی بی معنی ات را سوختمزانکه می گفتی نیم با صد نمودهمچنان در بند خود بودی که بودمرد را دردی اگر باشد خوش استدرد بی دردی علاجش آتش است
جنگهای دسته جات جماعات آریایی به شکل ستیز میان وابستگان به ایزدان گوناگون درآمد و در نتیجه نوعی خصومت ایزدان وارد پندار آریان شد که به تبع آن هر کدام از دسته جات قبایل متخاصم ایزدان حامی خويش را خدایان بر حق ، و ایزدان حامی دسته جات قبایل رقیب را خدایان دشمن پنداشتند و در مراسم عبادی خويش آنها را مورد نفرین قرار دادند. به دنبال این امر، دیو و اهورا که پیشترها مقام همسان داشتند به دو خدای متخاصم برای دو بخش متخاصم تبدیل شدند؛ یک بخش از جماعات
گفتمش دم به دم آزار دل زار مکنگفت اگر یار منی شکوه ز آزار مکنگفتمش چند توان طعنه ز اغیار شنیدگفت از من بشنو گوش به اغیار مکنگفتم از درد دل خويش به جانم ، چه کنمگفت تا جان شودت درد دل ، اظهار مکنگفتم اقرار به عشق تو نمی کردم کاشگفت اقرار چو کردی دگر انکار مکنگفتم آن به که سر خويش فدای تو کنماز میان ، تیغ بر آورد که زنهار مکنگفتمش محتشم دلشده را خوار مدارگفت خود را ز پی عزت او خوار مکن#محتشم_کاشانی
دخیل عشق را هر کس به پای یار میبنددیقینا راه دل را بر روی اغیار میبنددطریق عشق را بی زخم رفتن از محالات استچه خوشبخت است آنکه بر کف پا خار میبنددپی تذهیب نفست باش تا صاحب نفس گردیبدون گردگیری آینه زنگار میبنددتمام اعتبار نام مجنون بسته بر لیلاستاگر دلداده نام خويش بر دلدار میبندداگر دنبال دریایی ز چشمه سار خواهش کنضرر کرده است آنکه دل به آب انبار میبندددلیل ناله ی نیمه شبی، آه سحرگاهی ستسحر بار خودش را مومن بیدار میبنددکمال چشمها در رفت و
افسانه‌ها می‌گویند نارسیس (یا نارسیسوس) چنان عاشق و شیفته‌ی چهره‌ی خود بود که وقتی به آب نگاه می‌کرد و تصویر خويش را می‌دید، دیگر نمی‌توانست سر از آب بردارد.او آن‌قدر در همان‌جا ماند و در عشق خويش گرفتار شد که نهایتاً لاغر و نحیف، در کرانه‌ی همان رودخانه مُرد و در همان محل، گلی سبز شد که آن را نارسیس می‌نامند (ما هم به‌ آن نرگس می‌گوییم).ربط دادن این گل به آن داستان، ظاهراً از این روست که گل نرگس شبیه چشم است و نارسیس، فقط چشم به خويش دو
به دنبال روح مشترک ،رفتن یافتن خويش خويش است و آن روح خويش شما را می یابد و برای هدایت شما در هر جایی که باشید به یاری شما می آید در خود حتما این احساس را نموده اید که ما به چگونه روحی خويش میگوییم ما در جهان که باشیم خويشانی داریم که از نظر جسم موضوعیتی با ما ندارند و جمع این روح ها را ید واحد میگویند هر کجا باشیم خويشانی داریم،اونایی که به صورت روح پاک هستند خويشانی دارند و شیاطین هم یک سری خويشانی دارند .
 علی اف دروغ می گوید که می خواهد قره باغ را آزاد کند.علی اف بیاید تهران ، از رهبری کمک بخواهد ، قره باغ را آزاد کنیم. سردار نوعی اقدم ، در یادواره شهدای عملیات غرورآفرین کربلای پنج ، در مسجد لطفعلی خان اورمیه : برخی جوانان که اطلاع ندارند از من می پرسند چرا به کمک #سوریه رفتید اما در جنگ #قره_باغ به کمک آذربایجان نرفتید؟ ، در جواب صراحتا گفتم و باز هم می گویم من فرمانده و #قهرمان_جنگ قره باغ هستم. فرمانده عملیاتی که برای آزادسازی قره با
احساس پوچی و بیهودگی زمانی به انسان دست می‌دهد که. در اوج تاریکی و ظلمت باشد و نسبت به خويشتن خويش و پیرامونش برداشت و شناخت درستی نداشته باشد ازاین‌رو باعث می‌شود خود را هیچ بپنداریم، انسان زمانی که وارد کالبد فیزیکی و غرق در تعلقات می‌شود احساس لذت جایگزین شادی و آرامش حقیقی می‌شود و این عامل اصلی ناآرامی و ناراضی بودن از خويش است لذتی که ما بیرون از خود پی آن هستیم حسی است زودگذر و عمر آن کوتاه هست شاید برایمان پیش‌آمده باشد که ازنظر م
برای این‌که فرمانروای لایقی برای کشور وجودی خويش  یعنی همان جسم خويش  باشیم تا حکم رانی نماییم، بایستی به آرامی درقسمت جسم،روان وجهان بینی بازسازی راشروع نماییم. به ادامه مطلب مراجعه فرمایید. 
هنر مبارزه بدون سلاح در نین جوتسو از سه بخش کلی تشکیل می شود و هر بخش در برگیرنده روش هایی است که نینجا را هنگام مواجهه باخطر و نیاز به دفاع از خويش ، یاری می کند.داکن تای جوتسو(Daken-taijutsu) یا روش های ضربه زدن و دفاع در مقابل ضربات.جو تای جوتسو (jutai-jutsu)، یا روش گلاویز شدن،خفه کردن و همچنین رهانیدن خويش از دست حریف.تای هن جوتسو (Taihen-jutsu)یا حرکت بدون صدا ، غلتیدن ، خیز برداشتن و پریدن و معلق زدن.منبع: کتاب نینجا،نینجوتسو تاریخ ، فلسفه و فنون
باید دانست هیچ موجودی به میزان خود انسان به خويشتن خويش فکر نمی کند.در وحله اول خوب باید به عمق مفهوم این جمله بپردازیم، به طوری که در واقع نقش وجودی خويش به طور قطع بسیار پررنگ است. چنان که برای یاری جستن هیچ عنصری بهتر از گوهر وجودی خويش از آنچه بر احوال ما وارد شده و تاثیر آن و نوع برخورد با آن موضوع را نمی توان جایگزین کرد. همانند شعله آتش که در لحظه اصابت، آن را به سرعت حس کرده و بیدرنگ بهترین عکس العمل را انجام می دهیم.آنچه در این مقاله بای
میروم خسته و افسـرده و زارسـوی منزلگــه ویرانه خويش به خـدا می برم از شهـــر شما دل شوریــده و دیوانــه خويش می برم تا که در ان نقطه دورشستشویش دهم از رنگ گنـاه شستشویش دهم از لکه عشــقزین همـــه خواهش بیجا وتباه می برم تا زتو دورش ســـازمزتو ،ای جلــــوه امید محــــال می برم زنـــده بگورش سازمتا از این پس نکنــد یاد وصال ناله می لرزد،می رقصد اشک آه ، بگــــذار که بگریزم مـــن از تو ، ای چشمه جوشان گناه شایـد آن به کـه
شاعرانه هاانجمن ادبی شعر بارانواژگان:کاش_خنجر_سکوت_خیانتــــــخیانت بود غیر از دیدن توالهی کاش خنجر خورده بودممیرشاهددستانِ سکوتِ تو به دل خنجر زد !.افسرد کبوترِ دلم ! پرپر زد .امیرهوشنگ عظیمیخیانت خنجر نامردمان استسكوت اهل تقوا یك زیان استخدایا کاش ظلمت پا نگیردکه ظالم بدترین فرد زمان استوحیده مؤذنیهر چند خنجری ست سکوتم به قلب خويشچشمم به گریه ،کاش خیانت نمی نمودحمیدرضا_سعیدیروزه ی سکوتمخنجری ستبر گلوگاه خیانت چشمانت.هر شبافط
پیام سی دی پای شکستهاز خويش و خدای خويش بخواهید که به وجود انسان ها دمی فوق دم دمیده شود و قوای احساس آنها را از نظر حس خارج از وجود قوی گرداند و اتحاد در ماوراء محکم گردد و اگر می بینید که حس در اشخاص از درجه حیوانیت به بالاتر صعود نمی نماید بدانید آنان دوست و همراه نیروهای الهی نیستند و با آنان همراه نباشید که در فرامین دریافتی شما وقفه طولانی ایجاد می شود.
ضلال مبین» یا دلال مبین»!!محمدتقی بهار، شعر طنزی دارد که دختری ضاد» را دال» می‌گفت و ضلال مبین» را دلال مبین» می‌خواند و استاد هِی این را تکرار می‌کرد. این طنز را سید احمد شبیری زنجانی در الکلام یجرُّ الکلام نیز آورده است. گفتم به شیخ راه ضلال این‌قدر مپویکاین شوخ منصرف نشود از خیال خويش بهتر همان بودکه بمانید هر دواناو در دلال خويش و تو اندر ضلال خويش» همین طنز را در ادبیات عامیانه متدینان و حتی در میان ان بلندپایه م
ای درخت آشنا!شاخه های خويش راناگهان کجا جا گذاشتی؟یا به قول خواهرم فروغدستهای خويش رادر کدام باغچه عاشقانه کاشتی؟این قرارداد تا ابد میان ما برقرار باد:چشمهای من به جای دستهای تومن به دست تو آب می دهمتو به چشم من آبرو بدهمن به چشم‌های بی قرار تو قول می دهم:ریشه های ما به آبشاخه های ما به آفتاب می رسد،ما دوباره سبز می شویم!#قیصر_امین_پور۲۸ اسفند ۹۸
پناهندهاز مار به اژدها پناهنده شدماین بارِ هزارم است بازنده شدمآنقدر که مار خوردم افعی شده اممن رگ به رگ از شرنگ آکنده  شدمپایم به خطا رفت و دلم زانو زدشرمنده دلم، پیش تو شرمنده شدمکوری که به چشم نیست، من کور دلمکورم که به هر چاله ای افکنده شدمتختم به صدا در آمد از دست تنماز بسکه از این دنده به آن دنده شدمچون قاصدکی مسیرم افتاد به بادتقدیر رقم خورد و پراکنده شدممن خويش زدم تیشه بر اندیشه ی خويشبا دست خود از ریشه ی خود کنده شدمبا اینهمه دست

آخرین جستجو ها

fasreuknotin fledelicun Carla's collection tesublesac گروه زبان انگلیسی دانشگاه آزاد اسلامی واحد قم نقدهای اجتماعی سیاسی من Franklin's game فروشگاه اینترنتی زیور آلات،هدیه برای خانم ها،هدیه برای همسر،فروش کالای لوکس،سواروفسکی جراحی بینی ، جراحی سینه، جراحی زیبایی ، جراحی شکم ، جراحی زنان، جراحی پلک، جراحی صورت، جراحی فک، جراحی گوش Jose's collection