نتایج جستجو برای عبارت :

میکاسا اکرمن

یاح میناسان-^-روزهای شکنجه در مدرسه چگونه گذشت؟-^-ایا قدر تابستان علیه السلام را دانستید؟-^-ایا ایمان اوردید؟-^-ایا شما نیز امتحاناتتان را قهوه ای نموده اید؟-^-یا اینکه ماکزیموم( همین بود یا چی هیچ وقت نفهمیدم معلما اینو چجوری تلفظ میکنن:/) کلاس شدید؟-^-کتاب دینی به سمت وی پرت شده و او را از فضولی در زندگی ملت بیرون میکشاند*اهم خاب با ی پست اموزشی اومدم.-.مدیونید فک کنید از ویکی هو یافتمش=-= صدای طبل*چگونه لیوای اکرمن باشیم؟:|||||سوالی حیاتی که بشر
یو مینامحوب ترین هایه اتک طبق رای گیریه انیمه لیست رو براتون اوردمرتبه 10:هیستوریا 1980 رایرتبه9:جان یستین4030رایرتبه8:انی لیون هارت4030رایرتبه 7:ساشا بلوس4410رایرتبه6:هانجی زوئی6090رایرتبه5:ارمین ارلت8800رایرتبه4:اروین اسمیت10150رایرتبه3:ارن یاگر20840رایرتبه2:ميکاسا اکرمن37150رایرتبه1:لیوای اکرمن86290 راینظر ندید هم عزیزیدجانا
کنیچیوا ^__^ میخواستم ازتون یه نظر بپرسم و واسم خیلی مهمه بازدید کننده هامون جواب بدن از اون جایی که وب مخصوص اتکه ما تا به امروز مطلب از خارج از اتک (انیمه های دیگه ) نذاشتیم. ولی خب اگه بخوایم بذاریم.مطالب خیلی بیشتر میشن .چون تقریبا بیشتر عکسای اتک رو گذاشتیم آیا موافقید از انیمه های دیگه هم پست بذاریم؟ البته وب مخصوص اتک باقی میمونه و اصل کاری اتکه. ولی آیا موافقید از انیمه های پرطرفدار و معروف هم گاهی پست بذاریم؟ ممنون میشم شرکت
اولیـــن شب در توکیـــوفن فیکش نامبر 5 موضوع :ارمیکا ______________________________________________ به محوطه باز کارخانه که رسید نگاهش را گرداند وانجا را انالیز کرد به طرف ساختمان اداری روبه رویش قرار داشت و کمی انطرف ترساختمانی قرار داشت که میشد حدس زد کارخانه و محل تولیدات است.وارد ساختمان ساختماناداری که شد از روی تابلو ها فهمید که دفتر مدیریت کدام طرف است _طبقه پنجم دفتر رئیس_طبق معمول بجایاستفاده از اسانسور راه پله را در پیش گرفت به دفتر مدیریت که
چیو مینا سانمن نجلام نویسنده ی جدید میتونید نجی صدام کنید^_____^مرسی ایلین جون و مایسا جون منو نویسنده کردینو بگم که دیوونه اتک ان تایتان میباشماصلا عاشقشمو چند وقتیه روی لیوای اکرمن کراش زدمخب بیاین خودتون رو معرفی کنید
بین اسمش (و) نذارید.همین جوری بخونید ارن آرمین ميکاسا.چون درستش این@_@این ها ماجرا های خنده دار اتک ان تایتانی ساخت خودم هستند $__$بخونیدش ببینم خوشتون میاد یا نه.انقدر منو بر و بر نگاه نکن برو ادامه :|
ميکاسا*با تعجب*:تو.تو.بهپپ.پلیسا میمیگی خخر؟؟!_آره.خرن دیگه!!وگرنه اون شب دوتا بچه نمی پریدن وسط ماجرا و.*معذب،معذب*:متاسفم.*سکوت دیوانه کننده*آنی:خب،الان کجایی؟؟؟_خوخونه ی همونهمون پهمونی که اون شب+همون پسره که اون شب بامن اومد کمکت آه؟؟*ميکاسا با خجالت سرش را تکان می دهد*_چرا انقد من و من می کنی؟؟+خبخب من.راستش.آنی*ازجا بلند می شود و دستش را دراز می کند*:ههووفف!!من هیچ وقت دوستی نداشتم.و بهش احتیاجی هم نداشتم.ولی.انگار تو خیل
_راوی__اواخر سال 2016_معلم*به زور کلاس را ساکت می کند*:خب.بچه ها امروز یه دانش آموز جدید به کلاسمون ملحق میشه._دانش آموز جدید؟؟_وسط سال؟_البته. فقط.شرایط این دوست جدیدمون یه کم خاصه.اون به تازگی پدر و مادرشو از دست داده و من توقع دارم شما باهاش مهربون باشید.باشه؟؟_چشم خانوم معلم!_خوبه.*صدای در*مرد چاقی درحالی که دست دختر بچه ی لاغری را گرفته وارد کلاس می شود:بفرماید خانوم کوچولو.اینم کلاس جدیدت. دختر بچه با خجالت سر خود را بالا می آورد و به زن جوا
کنیچوا مینا سان من داشتم میرفتم که فن فیک و تایپ کنم اما گفتم که بخاطر تاخیر براتون یه پست بذارم که سرگرم بشین تا من میام خب این پست موضوعش این هست که فرض کنید ایسایاما قبول کرده که داستان رو ارمیکا کنه اما شرط گذاشته که باید فندوم ها بین این شرط ها فقط یکی رو انتخاب کنن شما بودین کودوم رو انتخاب میکردین ؟ 1- مدت سیزده ساله ارن به پایان برسه و ارن  هنگام مرگش ميکاسا رو ببوسه و بگه همیشه دوست داشتم2 - ميکاسا جانش رو فدای ارن کنه و ارن جنازش رو در
_راوی: ارن یاگر_حس کردم شاید باید یه اس ام اس به ميکاسا بزنم.لااقل حالشو بپرسم!! خیلی وقته که دیگه اصلا نمی بینمش. یعنی تقریبا بعد از اون روز دیگه یه جوری باهام رفتار می کرد.اون خاطره رو یادم اومد._اواخر سال دوم دبیرستان،ارن_من باید اینو بهش بگم!! هیچ تضمینی نیست که بازم اونو اینجا ببینم!!نامه مو محکم گرفتم دستم و رفتم توی کلاس. پیش ميکاسابود.طبق معمول. روی میز نشسته بود و خیلی اروم حرف می زد. رفتم سمتشون.ميکاسا از جاش پرید: سلام ارن!! بالاخره رسید
هاییییییییییییی.یه سری عکس آوردم از اتکی ها توی زمان حالکه اگه الان بودن چه جوری میشدن.شما کدومین!؟!؟هیسو خوشگلهه!!*کراش زدن رو جان و کنی*جان به جاان خودم با همین تیپ بری خواستگاری بله رو از ميکاسا گرفتی!!نمی دونم چرا دماغ ساشا توجهمو جلب کرد!!چیه کنی؟؟الان فکر کدی اونجوری زل زدی تو دوربین خیلی هاتی؟؟؟می خوای رویاهاتو به باد فنا بدم؟؟عکس پایینو.ارن چه جیگری شدهههههههههههههههههههههههههه!!ولی فقط و فقط تیپ آرمین یه راست تو پانکراسم!!ميکاسا
 هایی گایز. قبلا راجع به این گفته بودم که قیافه و حالت ارن تو این چیپتر خیلی فرق داشته و الان عکس و شرحشو آوردم.خب،اول یه توضیحی راجع به ولوم و چیپتر توی مجله شاید یه سریا یادشون نباشه.چیپتر:به هر قسمت از مانگا میگن. درمورد مانگای اتک آن تایتانف ماهی یه چیپتر توی مجله ی بساتسو شونن منتشر میشه.کجله های مانگایی: مجله های مانگایی مثل بساتسو شونن و شونن جامپ، ماهیانه یا هفتگی منتشر میشن و توی هر جلدشون یه سری مانگا دارن. مثلا مجله ی ماه اوریل بسا
نوروزههههههههههههههههههعیدههههههههههههههههههههههههو پست مخصوصهههههههههههههههههههههامشب عید در کنار اتک ان تایتان هستیمممممممماینو یواشکی از گوشی ميکاسا کش رفتممممماول بریم خونه ارن و لیوایاینم قیافه بچه ها وقتی چیزایی که ساشا درست کرده رو میبینن^^منظورم اون شیرینی های خوشمزس.و ميکاسا مجبور میشه ارن و آرمین رو از اونجا جمع کنه که خودشونو خفه نکننچیزی که وقتی ميکاسا در یخچال آرمین را باز میکند میبیند:واکنش لیوای با دیدن اتاق ارن وقت
یه ذره بخندیدمن یه تایتان خالص میشم و ارن رو میخورم.هیچکس نمیتونه بگه این اشتباهه(راهی نیست که اشتباه باشه)یمیر:لعنتی.حسش میکنم.اون الان داره یه کار احمقانه میکنه.ميکاسا:هه نگاه کن قویترین انسان بشریت نتونست راینرو بکشه.ارن:تو هم نمیتونی.من از دفعه آخری که همو دیدیم قوی تر شدم راینرمن الان مشت سفت شده دارم و هیچ راهی وجود نداره که تو بتونی منو شکست بدی.کمی بعد:ارن:لعنتی.این عالییییییییییییییییییییییههمه میشینن با مرگ مارکو جوک میسا
شـــب مهتـــابیموضوع : ریوامیکا فن فیکشن نامبر 1 _____________________________________________راوی_ به طرف پنجره رفت قرص ماه درون اسمان شب خودنمایی میکرد.در حالی که به ماه زل زده بود گره دستمال گردنشرا باز کرد لیوان چای را به شیوه خودش دست گرفت ونزدیک لبش برد که صدای گریه دختر روی پشت بام خانه روبه رویی نظرش را جلب کرد لیوان را پایین اورد برای بهتر دیدن دختر چشمانش را ریز کرد با اینکه پشت دختر به او بودشناختش دختر ناگهان بلند شد به لب بام رفت و کم
خب خب.بعد از سالیان سال یه پستی گذاشتم :|این دفه نوبت اتکهعزیزان اتک می‌فهمن که لیوای که انقد کوچیکهچقد تعداد طرفداراش نسبت به بقیه بیشتره :/این جوان 37 ساله تقریبا همسن باباشون چقد فن گرل داره ک دلشون میخواد ی دفه پوست لیوای رو لمس کنن :/و مسئله مهم اینجاست!! اونا با ارن شیپش میکنن :|عکس العمل ارن:ارن: '-'. فک کنم لیوای اعتراف کرد ک گی نیست ک انقد شیپش میکنید با من :/فن گرلا:  خودت که هستی :/ارن: هولی چیز >:||  اصلا معلوم شما چی میگید !؟ ینی می
ساخت خودم^^خودم کاراکترم شد کریستا/هیستوریابد نیس ولی دلم میخواست لیوای یا ميکاسا بشم:(شما هم بگین کی شدینکسایی که گفتن میخوان اتک ان تایتان رو معرفی کنم شرمنده الان یه خورده دستم بند شده دستم خالی شه بلافاصله معرفی میکنم^^بازم شرمنده:(
سلام گایز خب این یجورایی اسپویل رمانه :/ قرار بود تا دادن چند پارت دیگه شما دقیقا ندونید که دکتر کودوم دکتره !ولی فکر کردم اگه بدونید بهتر میتونید با شخصیتش ارتباط برقرار کنید داخل داستان و بهتر تصورش کنید .سایه ميکاسا یا همون فرد هودی پوش زنی است که در پارت پناهگاه متروکه» به کمک ميکاسا اومد و بعد زخمشو بانداژ کرد و فردای اون روز توی بیمارستان ميکاسا چهره شو دید .اسم : کویینا لقب : سایه محل تولد : ایرانمحل ست :فعلا توکیو وزن: 58 قد : 170 سن : ؟
یووو ^-^خب این پست مال همه ی کساییه که داستان مینویسن یا میخوان بنویسن ((: خیلی وقته میخوام این پست و بزارم اما یا وقتشو ندارم یا یادم رفته :/این بیوگرافی کامله شخصیتمه •-•و اگه این بیو رو میخواید بگید تو نظرات بهتون بدمش ^-^خب دیگه •~•~~×~~نام : لیا فامیل : اکرمن _ اوسامو( فامیل اکرمن مال داستان هاییه که درمورد خانواده اوسامو نیست •-•مثل داستان خودم یا نمیدا چان (= )موهبت : موهبت خاک ( زمین )توضیح موهبت : موهبت خاک یه موهبیته که به زمین مربوط
جان که همچنان شبیه اسبه هیچی --________--ولی ارن چه اتو کشیده س!!من توقع داشتم الان کراواتش شل باشه.،دکمه ی شلوارش با سنجاق جایگزین شده باشه، موهاش رو هوا باشه.حتما ميکاسا مرتبش کرده!آره!قطعا همینه وگرنه ارن و این حجم از تمیزی؟!؟!محاله!!پیرهن جانو داشته باشین فقط!!اون چیه رو شونه ی هیسو؟!؟!و ساشا چه جیگرههههههههههههههههههه!!سخت نیست یه همچین دامنای کوتاهی بپوشی بری مدرسه؟؟!!خیلی دنگ و فنگ داره!نداره؟!؟بد گرلکاملا موافق باهاش.پ.ن:یعنی الان واسه کی
اینا نسبتا خوب بودن.وقتی از پارک اتک عکس میذاشتم کلی کاسپلی دیدمبرای همین گفتم بذازمشون^-^این قشنگه*-*هونتونیییییاین ابزار مانورش از همه بهترهدر بین کاسپلی های دیگه ميکاسا(خیلی چندش بودن)این قابل تحمل ترین بود ولی هیچکی مثل ميکاسا نمیشه.اینم اسب فیس خودمون:همون اسبیا بهتر بودنخب دیگه تموم شد برید بشینید سر درس و مشقتون-___-.#چیاکی
.ارن : ميکاسا -___- تخمه هارو کجا گذاشتی -__-؟ميکاسا: من دست نزدم دست کاپیتان لیوای بود !آرمین :ارن حالا شیرینی بخور تخمه فعلا در دسترس نیست ارن : کی از تو نظر خواست . من زالو نیستم ! (نمیدونم ربطش چیه ولی خب دیگه ارن کلا چرت و پرت زیاد میگه @__@)*ناگهان لیوای با دستکش پلاستیکی و ماسک میاد از تو حموم در میاد و یه سطل تخمه خیس میذاره وسط   : بیاین . کوفت کنید -__-ارن : عع. کاپیتان. میگم. اینا چرا خیسن. یه بویی هم میدن @__@ *لیوای بدون کوچک ترین توج
رسوم بیگانه the Queen of taitan فن فیکشن 35پارت 32/5 (نیم پارت دوم)موضوع : ارمیکا ________________________________________راوی : ارمین _به ماشین ميکاسامیرسیم و سایلش را درونش جا میدهیم . البته چیز زیادیندارد و ارن نگذاشت لباس هایی که ویلیام واتسون برای ميکاسا خرید بود را بیاوریم کویینا سان بعد ازحرف زدن با ميکاسا به انطرف خیابان میرود حتما رفت که کیمونوهارا بگیرد . به انی سان که با بیحسی به ماشین تکیه داده است نگاه میکنم . از تند پلک زدن و ابرو بالا دادنش مشخصاست سردرد د
های گایزییییییی!!این نیم پارت چیز خاصی نیست، خیلی هم مهم نیست، هیچ جای داستان هم به کار نمیاد گذشته ی لوکاسه که یه سریا خواسته بودنش، فقط اینو بگم که اگه حوصله تون نگرفت کلشو بخونین "آنچه در پارت بعد خواهیم خواند"  و سوالات تهشو حتما بخونین!و شاید به این هم احتیاج پیدا کردین:_: ميکاسا+: لیوای$: وینرا%: آرمین#: ارن@: آنی&: لوکاس×: کارلوس*:هیستوریا رایس» : اروین^: میکه.): نیفا(: "رئیس"/: فریدا8: زیکَ: ایزابل=: فارلانو.اینم ضریب هوشی کارکترا:ضریب هوش
اینو چن روز پیش تو مدرسه از بی حوصلگی رو میزم کشیدم.چون خودمم اینستا ندارم دوستم که اوتاکوم کرده بود استوری گذاشتشالبته چون ساده بود این اولی رو یه خورده ادیت کردماینم استوری دوست عزیزماینم عکسی زیبا از عشقام در کودکیکسایی که نمیشناسن:از چپ به راستارن.ميکاسا.آرمین
یه سری عکس طنز براتون آوردم امید وارم خوشتون بیاد ^___^خب تو این عکسه ظاهرا ميکاسا حرص لیوایو در میاره لیوایم تلافی میکنه وای خدایا تا حالا هیچکیو ندیده بودم انقدر شبیه راینر باشههه هانجیووووو مارک آرمین فقطپشت صحنه نوازش هانجی توسط لیواینگید که موقع مرگش قیافتون اینجوری نبودهرمانتیک بازی ممنوع فقط ميکاسا پشت پنجرهتایتانا با کسی شوخی ندارندر توصیف این عکسم چیزی نمیگم فقط لیوای من لوگوی رستوران انتخاب کنم این شکلی می
های های گایزززیییی زود تند سریع بپرین ادامه که داستان از اینجا شروع میشهراستی یه چیزی. از این به بعد دیالوگ هایميکاسا با: _لیوای: +ارن: #آرمین: %آنی: @وینرا: $راینر : &اروین: »با این ها نشون داده میشن.جمله های بین *.* احساسات، یا واکنش و حرکات افراد هستن و وقتی بین مکالمه ها جمله ای بین »قرار بگیره یعنی داره توی ذهن فرد گفته میشه.حالا که حرفم تمومید پسبدوو که ادامه منتظرتههههههههه!!!
سلام خوبین؟همون طور که یادتونه اینجا پارت اولو گفتمالا پارت دومو میگمه ی باکوگو و قدرت ارن غیر فعال میشودالمایت:میگم. بدم نیستا! میتونن یه مبارزه ی تمرینی با این پسره داشته باشن!!_بابا گیر دادیا المایت_نه ایزاوا. فکر خوبیهایزاوا:همه به خط شین. میخوام با ارن مبارزه کنینباکوگو:این نفله که قدرتی نداره در برابر ماها!هانجی:میگم اگه میشه فقط با این تمرین نکنین_ینی چی؟_ما دو نفر دیگرم داریم_خوب خیلی خوبه که! _اره راینر،برتولت،وقت تبدی
 نکات شروع داستان جدید سلام بر عزیزان وبلاگبا شرمساری فراوان و قبول داری بدقولیم باید بگم که دیگه اگه خدابخواد امروز پارت اول داستان در وب قرار داده میشود ^_^قبل از شروع داستان یه سری نکات رو میگم که با اگاهی بخونید 1 این داستان در زمان حال اتفاق می افتد که شامل تکنولوژی هم میشه 2 یک سری شخصیت جدید که از خیال خودم نشات میگرند وارد داستان میشه که خودمم جزشونم (نقش خودم خیلی کمرنگه)3 این داستان عشق ميکاسا  به ارن رو به تصویر میک
های گایزییییییییییایساوین ساما بازگشششتتتتتتتتتت.ببین حتی ارنم از بازگشت من خوشحاله داره قر میدهبیاین بیاین خوش آمد بگیندلم براتون تنگیده بوووددددددکیاااااااا کویینی چه قد پارت دادهههه. دمت جیززز دخترررعررررررر پینکی چه قد پست گذاشتههههه دمت توهم گرمممم دخیییی عررر چه قد نظر دادیییین دمتون گرررممممماومدم گفتم بازگشتم خالی نباشه، یه چند تا عکس گذاشتم که اکثرشون برای تبریک سال نوئن سخت نگیرین، هر روز می تونه عید باشه،مخصوصا که ب

آخرین جستجو ها

فیزیک دبیرستان chanttitfuzo دلنوشته ها برای پیمان مظلومانه سفرکرده ام بازرگانی متین tesnavine Emmitt's life lara-croft-return کانون جوانان مرزداران شرقی taubicenperc راه کربلا