نتایج جستجو برای عبارت :

موهامو کوتاه کردم

یه مدت بود می خواستم برم آرایشگاه یکم پایین موهامو کوتاه کن خیلی بد فرم شده بود جلوی موهام رو هم چتری بزن وقت نمیشد که رسیدیم به قرنطینه خونگی هر کدوم از آرایشگاه ها تماس می گرفتم بسته بودن منم بیخیال شده بودم کل خانواده حوصلشون سر رفته بود خیلی بیکار شده بودیم همه چند روز قبل از عید از بی حوصلگی نشسته بودم رو مبل مامانم اومد از آشپزخونه گفت مهسا چرا نمیدی موهاتو داداشت کوتاه کنه میگه تو خدمت موهای هم خدمتی هاش کوتاه می کرده زدم زیر خنده گفتم
خوب امروز آخرین روز تعطیلاتهبعد از ۱۵ روز فردا باید بریم سرکاراحتمالا آخر هفته باید برم ماموریت اما هنوز صد در صد معلوم نیستامروز اتو کردم و اتاق دومی رو جمع و جور کردمناهارم از قبل زرشک پلو داشتیم همونو خوردیمحال نداشتم غذا بپزمالانم کف پوشهای کف دو تا دستشویی ها رو بردم ریختم تو ماشینبا دستگاه ماساژ یکم پشتم رو ماساژ دادم که خیلی درد گرفت، قطعش کردم تا دوباره یکم بعد انجامش بدمیکی دو قسمت سریال ببینیم بعد پاشم برم پایین موهامو فرفری کنم
همان طور که از عنوان پیداست .غلط کردم:// ***خوردم://در یکی از روز های کرونایی من به مادر خود گفتم: ای مادر من میخواهم اندکی از مو های خود را کوتاه کنم تا موخوره ان برود.مادرم گفت:باشههیچی دیگه به خالم گفتیم اومد(واسه خودش ارایشگریه) گفتم اقا یه ذره نوکشو بزن موخورش بره گف باشه.هیچی دیگه هی این میومد نظر میداد اون نظر میداد یه جور شده بود همه واستاده بودن بالا سر من هی نظر میدادن که چطوری کوتاه کنه://بعد خالم گف اینجوری میشه ها.بعد می گفت نه یکم پ
                                        I want to be a new personسلام.از وقتی که رفتم نمیدونم چند وقت میگذره اما خب باید بگم که من بررگگشتم XDخاب . از اون موقع تا الان اتفاق زیاد خاصی نیفتاد و من سرگردان و بیکار در خانه پرسه میزدم (: تا این کهیه اتفاق افتاد که اونم بی ربط با تصویر نیست . وی گیس هایش را پس از مدت ها کوتاه نمود .اره درسته موهامو کوتاه کردم |: نمیدونم چرا کوتاه کردم فقط یه دفعه ذهنم یه جرقعه ز
من وقتی سوم راهنمایی بودم. و میخواستم برا تیزهوشان درس بخونم. وقت هیچ کاری رو نداشتم. یادمه دوهفته بود حموم نرفته بودم. حالا فکر کنین یکی دوهفته حموم نره!   یادمه اخر هفته از مدرسه رسیدم خونه و دیدو مامانم اونروز زودتر از سرکارش برگشته خونه. رفتم بغلش کنم گفت وای ساحل بوی گربه مرده میدی چند سال حموم نرفتی. منم گفتم جمعه رفتم. یکم فک کرد و گفت این جمعه که نرفتی چون من ندیدم.  بعد داد زد و گفت:  ساحل!!!!!! تو دو هفته ست حموم نرفتی!!! و قبل از هرکا
سلام اسم من مهساست میخوام یه داستان جالب واستون تعریف کنم اول دبیرستان بودم که توی مدرسه ما بخشنامه اومده بود که همه دانش آموزان باید موهاشون کوتاه کنن برای رعایت بهداشت وقتی خانم‌ناظم گفت همه شکه شدن سر کلاس ادبیات بودیم معلم ادبیاتمون خیلی مهربونه گفت بچه ها بیایید این کار باهم انجام بدیم اینجوری هضمش راحت تره و ناراحتیش کم وقتی همه باهم کوتاه کنیم موهامون یکی از بچه ها رفت از دفتر قیچی آورد خانم معلم از میز اول صدا کرد مهسا اول تو بیا ت
اوایل ازدواجمون بود که از شهرستان به تهران اومده بودیم اون موقع مثل الان نبود که موی دخترا و اینجوری بیرون باشه شوهرم همش به من میگفت تنها بیرون نرم موهامو کسی نبینه وازاین حرفا ولی من شه بودم وخیلی موهامو جمع وجور نمیکردم واز روسری بیرون میومد یه روز شوهرم گفت اگه یه بار دیگه موهات بیفته بیرون از ته قیچیش میکنم ولی من این حرف شوهرمو جدی نگرفتم تا اینکه یه روز که از سر کا اومد دم درمون با همسایه ها منو دید که موهام از روسریم بیرونه با ه
شب چو در بستم و مست از می‌نابش کردمماه اگر حلقه به در کوفت جوابش کردمدیدی آن ترک ختا دشمن جان بود مراگرچه عمری به خطا دوست خطابش کردممنزل مردم بیگانه چو شد خانه چشمآنقدر گریه نمودم که خرابش کردمشرح داغ دل پروانه چو گفتم با شمعآتشی در دلش افکندم و آبش کردمغرق خون بود و نمی‌مرد ز حسرت فرهادخواندم افسانه شیرین و به خوابش کردمدل که خونابه‌ی غم بود و جگرگوشه دهربر سر آتش جور تو کبابش کردمزندگی کردن من مردن تدریجی بودآنچه جان کند تنم، عمر حسابش
تابستون بود اوایل شهریور ماه موهام حسابی بلند شده بود از تو کوچه داشتم با دوستم بازی میکردم خواهرم از بیرون تازه رسید در کوچه منو دید گفت علی زود بیا تو کارت دارم ، منم گفتم حالا کار دارم بعد میام بعد از یه نیم ساعتی رفتم تو خونه خواهرم گفت چرا گفتم بیا تو نیومدی؟ گفتم کار داشتم با دوستم بعد رفتم پیش بابام نشستم پای تلوزیون خواهرم خیلی از دستم کفری شده بود یه دفعه به بابام گفت بابا این علی و خیلی لوس کردی جواب حاضر شده بابام هم طرف منو گرفت خل
امروز داشتم موهامو شونه میکردم که یهویی خون دماغ شدممامانم ترسیده بود. اونقد گفتم به خاطر بهار و آب و هواشه که بالاخره باور کرد چقد نگرانن اینا.سرم درد میکرد چن روزه انگار مغزم تحت فشاره یه جورایی افتادم به روغن سوزی دلیلشم نمیدونم. سرما هم خوردم و احساس میکنم تب دارمالهی به حق پنج تن کرونا نباشه. خخچی بگم براتون از رفتارای بچگونه ی یه پیرزن 86 ساله. از این بخش بگذریم.شاید چن روز استراحت کنم فقط
هی گاااااایز!بعد میلیاردها سااااال با یه پست درست درمون برگشتم!جای همتون خالی، چهارشنبه درست بعد کلاسم و پسرخالم رفتیم خرم‌آباد!صبح روز بعد خیلیییی عادی گذشت تا زمانی که با مامانم رفتیم آرایشگاه مردونه تا موهامو برا عروسی کوتاه کنم!صاحب آرایشگاه یه طوطی داشت که اسمش فندق بود.طوطیه اولش ساکت بود تا زمانی که به قول صاحب آرایشگاه یخش آب شد و شروع کرد به بلبل زبونی کردن!هی با اون صدای قورباغه طورش می‌گفت فندووووووووغغغغ!XDمنم موهامو آ
سلااااامچطورید؟ با نبود نت چیکار میکنید؟ من که الان تنها امیدم فیلیمو و وبه. که فیلیمو هم از دیشب قاط زده مونده وب البته +بازی های تو گوشیم :/پیجای اینیستا بر فنا رفتن.اقا من یه پیج ژاپن دارم براش پست اماده کرده بودم اومدم پستش کنم دیدم بلاک شدم نمیتونم پست بزارم مدت داشت گفتم چند روز بعد دوباره امتحان میکنم که چند روز بعدم زد کلا نت به فنا رفت:/ پستم طلسم شده:/جاتون خالی پنجشنبه ها عروسی دعوتیم تو تهران ترکیب فاکسی و شیطان شدم. سرتاپام قرمزه.لب
(ا) الا یا ایها الاول به نامت ابتدا کردم__________________________(ب) برای عاشقی کردن به نامت اقتدا کردم__________________________(پ) پشیمانم پریشانم که بر خالق جفا کردم__________________________(ت) توکل بر شما کردم به سویت التجا کردم__________________________(ث) ثنا کردم دعا کردم صفا کردم__________________________(ج) جوانی را خطا کردم ز مهرت امتناع کردم__________________________(چ) چرایش را نمیدانم ببخشا گر خطا کردم__________________________(ح) حصارم شد گناهانی که آنجا در خفا کردم__________________________(خ) خداوندا تو میدانی  که از غف
از دو مرد دو خاطره متفاوت از گم شدن مداد سیاه‌شان در مدرسه شنیدم.مرد اول می‌گفت:چهارم ابتدایی بودم. در مدرسه مداد سیاهم را گم کردم. وقتی به مادرم گفتم، سخت مرا تنبیه کرد و به من گفت که بی‌مسئولیت و بی‌حواس هستم. آن قدر تنبیه مادرم برایم سخت بود که تصمیم گرفتم دیگر هیچ وقت دست خالی به خانه برنگردم و مداد‌های دوستانم را بردارم. روز بعد نقشه‌ام را عملی کردم. هر روز یکی دو مداد کش می‌رفتم تا اینکه تا آخر سال از تمامی دوستانم مداد برداشته بودم.
نمیدونم چی درسته چی غلط.در هر صورت من یه احمقم چه درست باشه چه نباشه من یه احمقم.احمقم که اینقد زود حرفاشو باور کردم احمقم که فکر کردم اون با همه فرق میکنه احمقم که فکر کردم اون شاید حتی یک فرشتس! .احمقم چون حرفای بقیه رو راجبش باور کردم.احمقم چون از خودش توضیح نخواستم! احمقم.چون با وجود همون عیب و ایرادا و حتی شاید بدترش تو خودم اونو بدون هیچ توضیحی محاکمه میکنم .مهم نیس کدوم فرضیه درست باشه.در هر صورت اخرش این منم که احمق به حساب میام!
سلام ^~^عیدتون مبارک امیدوارم تو سال جدید مشکلات سایشون رو از روی زندگی های هممون بردارن و سالی پر از شادی واسه ی هممون باشه .خب من این داستان کوتاه رو تموم کردم . موضوعش کلا عوض شد :/به جا اینکه خاطراتم باشه چیزایی عه که تو سال ۹۸ عه خدابیامرز یاد گرفتم :)میتونین برین ادامه و بخش آخرش رو بخونین
چند صباحی بود زبونمو در میاوردم  برسونم به دماغم،امروز و حدود 10 دقیقه پیش تونستم .امروز خیلی تلاش کردم یه مقدارم عقب زبونم درد گرفت ولی خوب ارزششو داشت.ولی زبونم چند میلیمتر دراز شده اشکال نداره حالا یه مدت به سمت عقب هدایتش میکنم که کوتاه بشه دوباره از اولشم بهتر میشه.
خداوندابرایم بیامرزگناهانی که با آن خود را نزد بندگانت خوب نشان دادم، یا با کردارم خود را نزد آنها وارونه جلوه دادم،و گناهی که در آن از غیر تو ترسیدم، یا به وسیله ی آن با اولیائت(دوستانت) دشمنی کردم،یا با دشمنانت(بی نمازها و بی وفاها و ان اموال و ناموس مردم) دوستی کردم، یا دوستانت را واگذاشتم( پشت سرشان حرف زدم و پاک دامنیشان را تاب نیاوردم و از روی حسرت و حسادت ، او را آلوده کردم و در حق خوبی هایش بدترین حرفهازدم و بدترین دشمنیهاکردم و وسط
گیر کردم. نمیدونم کدومش درسته! اینکه کاری بکنم یا ولش کنم. رها کنم! بهش بگم یا نگم ! یعنی خودش میفهمه؟ اخه چطوری میخاد بفهمه؟ی قهوه اسپرسو درست کردم که با پشمک بخورم. دلم ی بغل محکم میخاد. خیلی محکم.پ.ن: امروز شاید برای اخرین بار احتمالا، رفتم مدرسه. وسائل بچه ها و پوشه کارهاشون رو جمع و جور کردم و تحویل دادم. خیالم راحت شد. انگار کار نکرده داشته باشم. رفتن خودش جور شد. زحمتی نداشت.خداروشکر.پ.ن بعدا: شد و عالی بود. سپاسگزارم.
نقشه‌ی گم‌شده‌ی فردا»چه کسی هست که تنبلی را کنار بگذاردو به عمر دوباره بیندیشدچه کسی نقشه‌ی آینده را می‌کشدمن آینده را گم کرده‌امپیش از این چند چیز برایش پیدا کرده بودماما الان حواسم پرت است وهمه‌چیز را فراموش کرده‌امچندبار خواستم به موسیقی گوش بسپارماما بی‌حسی‌ام وسیعتر شد و آوازها گریختندبیمارستان جای خوبی برای نقشه کشیدن نیستکرختی سلول‌ها آینده‌بینی را از کار می‌اندازداگر امروز را بخوابمو تا فردا اتفاقی نیفتداگر تا فردا ب
در امتداد آیینه - به قلم  زهرا شادباشبرای آخرین بار می نویسم فکر می کنم، خیره می شوم در نهایت دندان تیز می کنم و قلمم را به دست می گیرم نمی دانم کدام واژه از واژه ی دیگر تیز تر است تا پیوند بین تو و سنگدلی را از ریشه جدا کند.به خودم قول داده بودم کسی که تحقیرم کرده را فراموش کنم اما درست لحظه ای که صدای قچ قچ موهای مشتری لابه لای انگشتانم  به گوش می رسد باز فکرت به سرم می زند.دوست داشتنت را پنهان می کردم، از تویی که آنقدر زیرک بودی که از حالت ا
دستت را به نشانه ی خداحافظیاز پشت آن شیشه ی تیره و تارتکان دادی و من حس کردماینجا درون سینه امجای تپیدن یک قلببه ناگهان خالیستکم کم دست و پایم یخ کردحس کردم دیگر چیزینمی بینم نمی شنومبه همین سادگیبا رفتنت مرده بودمموج
دعا کردم حرم در روز جمعهبرای دوستان با آه و نغمهخداوندا بده حاجات دوستانرضا هم ضامن ما شد کماکانیکی از دوستان کرده سفارشمرا یاد آوری کن در نیایش !!نگاه کردم به ایون طلا با ذکر مولابر آور حاجت دوستم به یکتاشنیدم روز بعد حاجت روا شددعای من برایش چون دوا شدسه سال بیکاریش دائم تمام وقتشده شاغل دو  باره از سر بخت
با Smack‌کار میکردم که همینجوری یو هویی این ارور گریدلی میومد خیلی حرکتا کردم درست نشدمثلا پروژه رو کلین کردم درست نشدمثلا پروژه رو ریبیلد کردم درست نشدمثلا اندروید استادیو رو ریست کردم درست نشدمثلا سیستم و ریبوت کردم درست نشدمثلا خودمو از 2000پا ارتفاع پرت کردم پایین درست نشدولی یه پروژه جدید باز کردم دیپندنسیای خود smack رو فقط تو build.gradle معرفی کردم یه ران گرفتم یه خورده روی دانلود کردن طول کشید در حد دو دقیقه ولی بعدش این پروژه جدید که هیچ
دارم میگردم دنبالش ولی پیداش نکردممخاطبای گوشیمو چک کردم اسمش نیستگمش کردم میگن آخه تلفنیم نمیشهباید ببینیش اخه بدمصب نزدیک ما همش بیابونهالوبارون دارید؟ یکم بفرستینغذا مونده گلومون یخچالمون آب ندارهرسما تقاضا مندیم آب بدید
در طول مدتِ سفرم فهمیدم که هر چه کاشتم و برداشتم و کلاًزیستم اشتباه بوده است! و فهمیدم که چقدر بی‌مورد از هر دری بدون توجه بهشرایط و موقعیت زمانی و مکانی حرف زدم و من آن روزها مرتب با خود در حالگفتگوی ذهنی بودم؛ از اول خط به آخر خط؛ گفتم، گفتی، گفت.ولی با آموزش‌های درست و کامل از راهنمای عزیزم و از فضای کنگره، مدتی فکر کردم، مکث کردم و سکوت کردم و با خودم و در درون خود تکرار کردم که صبور باش تواکنون در حال سفر و آموزش هستی پس در مقابل ه
سلام دوستای خوبم صبح شنبه تون بخیر . و اما از هفته قبلچهارشنبه که رفتم خونه مامان، کنجد نخوابیده بود و بعد خوابید . خب من چهارشنبه ها با اینکه میم شیفته میرم خونه خودمون چون فرداش تعطیلم. ولی اون روز کنجد بیدار نمیشد آخه صبحشم از پنج و نیم بیدار بود طفلک . کنجدی که با کوچکترین صدایی بیدار میشد من صداش میزدم ولی توجه نمیکرد . میم زنگ زد و حال و احوال گفت کجایی گفتم هنوز که خونه مامانم، میگه هنوووز میگم کنجد بیدار نمیشه . میگه پس آماده باش که
فرخنده میلاد حضرت ابالفضل علیه السلام و روز جانباز مبارک باد برادر باوفا، علمدار با ادبهمرزم #شهید_حسن_قالیباف تعریف می کند: من تا مدت ها نمی دانستم که حسن، برادر فرمانده لشگر است. #حاج_باقر_قالیباف فرمانده لشگر از حج آمده بود. نمی دانم برای چه آن روز به واحد تخریب آمده بود. من مشغول استراحت بودم و حسن هم در حال کار کردن. من تا آقای قالیباف را دیدم خودم را مرتب کردم و شروع به کار کردن کردمو زیر چشمی نگاه می کردم ببینم ایشان آیا این طرف می آیند ک
اولین باری که ی کردم هفت سالم بود، شایدم هشت سال، لقمه های همکلاسیم رو می یدم، آخه خیلی خوش مزه بودن، بعد از اون دیگه دستم به ی عادت کرد، همه کار می کردم، جیب می زدم، کف می رفتم، ی از طلا فروشی که خوراکم بود، کارم به جایی رسیده بود که از پول اشباع شده بودم، ولی می دونید رفقا وقتی دستت کج بشه دیگه هیچ جوره درست نمیشه، من هم تفننی ی می کردم!آخرین باری که ی کردم یه غروب چهارشنبه لب ساحل بود، یه کیف زنونه رو از روی شن ها کش رفتم. ام
چند روز پیش ۱۰۰۰ صفحه اول دن آرام را خواندم که #رمان قوی‌ای بود درباره #انقلاب کمونیستی #شوروی. دیشب هم رمان کوتاه #علمی_تخیلی دل سگ را تمام کردم که اثری ضد انقلابی بود. یک پزشک (مثلاً لنین) یک سگ بدبخت (نماد مردم) را جراحی می‌کند و او را به انسان تبدیل می‌کند اما.نوشته #میخائیل_بولگاکف که پزشکی خوانده بودترجمه #مهدی_غبرایی (نشر #ماهی ترجمه جدیدی از زبان اصلی #روسی با نام قلب سگی چاپ کرده.)نشر #کتابسرای_تندیسرقعی، ۱۷۴ صwww.Qafase.ir | @Qafaseبا #کتاب، تاز

آخرین جستجو ها

partdesdela آپدیت نود 32،آپدیت جدید نود،آپدیت جدید نود 32،نود 32 آپدیت فیلیپس سرویس تعمیرگاه مجاز لوازم خانگی فیلیپس Philips كركوندیها هر آنچه میخواهید به رایگان دریافت کنید Bettina's collection Harry's memory flateleanen niaterrocu Mike's receptions