رفتي و زینب از غم تو ناله سر دهدیک گوشه ای به وقت سحرسینه می زنم مادر نبود تا که تسلا دهد مرا رفتي و من برای پدر سینه می زنمرفتي و یاد داده ای بابا به دخترت این زخم پرعمیق و مداوا نمی شودشمشیر آمد و سر بابا دریده شد چشمان بسته ی تو دگر وا نمی شودبابا تو گفته ای که شود زینبم اسیر می خواهم از بیان خودت گوییم سخن بابا تو گفته ای که حسینم رود ز دست می خواهم از زبان خودت گوییم سخنرفتي وگفته ای سر بازار می رومبابا تو گفته ای که گرفتار می شوم رفتي و گفته
درباره این سایت