عالم همه در سیطره حضرت قاسمدنیا همه مستعمره ی حضرت قاسمدر جان و تنم عشق حسن ریشه دواندههویت من صادره ی حضرت قاسمروزی ما در سفره ی قاسمماه دلارا چهره ی قاسماز همه سر ها سر ترین سرورغرش طوفان نعره ی قاسمبه میدان شتاباننوه ی شیر خیبربه لرزه درایدتن آن قوم کافرغضب کرده رفتهبه ابالفضل العباسدرارد دمار ازهمه در بین لشگریا قاسم ابن الحسن
سلاماین پست و نشرکنینو اینو تو وب هایی که بودم یا نظر میزاشتم پخش کنینمیدونین من دیگه از پنهانکاری خسته شدم و دلم میخواد دباره زندگی طبیعی خودمو کنماز اینکه تو وب خیلیاتون بودم خوشحالم و همینطور مدیر سوم و کدنویسخب خیلی خوش گذشت با شما بودم این زمانی کهتوش بودم يکی از زیبا ترین دوره های زندگیم بودالبته خانوادم میگن کار اشتباهی کردمدیگه خسته شدمدلم برا زندگی در دنیای واقعی تنگ شدهمن میخوام برم تا ابدشاید یروز بیام نمیدونموبم رو پاک ک
من در چشمای تو بهانه ای خاص بودم از يک جمله ای بی انتها در باور تو بودمپشت برگه ای صاف پر از خطهای بی معنا بودم این همین نیستی ست که هیچی در آن بودم بدون این ، محبت را در خاک پایت بودمهمه ی معنای من به تو يکسان نیستهمه ی هر چه که بودی این بهترین توصیف نیستمن در تو همه چیز را در پاکی خلاصه کردم این ذهن خالی نبودتو که بیشتر از يک جمع ،ضرب در همه ی اعداد مثبت بوده ایپس بگذر از منفی های ضرب در منفی همهباور ها که باور است خیال ها هم چنین
خواب بودم و مریض روزی که حدودای ساعت ده یازده صبح زنگ زدی و من صدای زنگ گوشی رو قطع کرده بودم .بیدار که شدم تو وضعیتها دیدم که عصبانی شدی .حرفی نزدم . کمی فکر کردم .من که طاقت جواب ندادن به تو رو نداشتم .هیچ وقت این توان رو نداشتم و اصلا دوست نداشتم که بتونم و جواب تلفنت رو ندم .اما این بار اتفاقی افتاده بود به نفع تو بود .من به این نقطه رسیده بودم که با بودنم به تو آسیب خواهم زد .وقتی از خواب بیدار شدم که حدودای ساعت يک و نیم بود خیلی توی فکر
دختر شهید مدافع حرم که حاج قاسم در گفتگویی تلفنی به او گفت فاطمه جان؛ انتقام پدرت را گرفتم»، میگوید: به فرزندان حاج قاسم قول میدهم انتقام خون پدرشان را میگیرم. شهید حامد بافنده از شهدای مدافع حرم هست که سوم اردیبهشت ماه سال ۹۶ در سوریه توسط تروریستهای تکفیری به شهادت رسید، همهمان گفتوگوی تلفنی سپهید شهید حاج قاسم سلیمانی را با دختر این شهید مدافع حرم بارها و بارها شنیدیم که سردار خطاب به فاطمه میگوید: سلام فاطمه جان م
آیا بوی شهادت سید علی اکبر شجاعیان را حس کرد؟!.يک موتور هوندا 125 شاسی بلند در اختیار گردان بود آن را گرفتیم و حرکت کردیم، اکبر آقا شجاعیان رانندگی می کرد و من ترک ایشان نشسته بودم.مسیرمان خاکی بود ، در دو طرف جاده خاکریز کشیده شده بود و ما از میان خاکریز دو جداره ای در حال حرکت بودیم، مقداری از راه را که رفتیم ، حاج بصیر را دیدیم، سوار بر تویوتا داشت از خط بر می گشت آن موقع حاجی جانشین لشکر 25 کربلا بود، ما ابتدا متوجه حاجی نشده بودیم ، چن
اردشیر زاهدی: زمان ما هواپیما میخریدم اما ایران امروزه آن را میسازد/ من به قاسم سلیمانی افتخار میکردم، افتخار میکنم و افتخار خواهم کرد اردشیر زاهدی گفت: من به او[ قاسم سلیمانی] افتخار میکردم، افتخار میکنم و افتخار خواهم کرد، کسی که جان خودش را در راه مملکتش فدا کرد نه کسانی که خودشان را به پول فروختهاند.
علمدارِحضرتِ وَلی،قاسم سلیمانیسراپایت نورِ مُنجَلی،قاسم سلیمانینگاهت شمشیرِ صِیقَلی،قاسم سلیمانیای اُلگویِ شیعه یِ علی،قاسم سلیمانیرمز انتقام،قاسم سلیمانیذکرِ یا علی،قاسم سلیمانیناصرِ الحُسین،قاسم سلیمانی____تو تصویرِ دین و غیرتی، قاسم سلیمانیتو مجموعِ عشق و عزتی، قاسم سلیمانیتو شاگردِ خوبِ نهضتی، قاسم سلیمانیتو با خونَت رمزِ وحدتی، قاسم سلیمانیجانِ ملت و روحِ اُمتی، قاسم سلیمانیفدایی هایِ تو هم قسم، قاسم سلیمانیدستِ ظُلم م
دستت را به نشانه ی خداحافظیاز پشت آن شیشه ی تیره و تارتکان دادی و من حس کردماینجا درون سینه امجای تپیدن يک قلببه ناگهان خالیستکم کم دست و پایم یخ کردحس کردم دیگر چیزینمی بینم نمی شنومبه همین سادگیبا رفتنت مرده بودمموج
قاسم» هنوز زنده است. / ۱۱
گفتگوی تلفنی حاج قاسم» روی خط شبکه ۳
حاج قاسم
سلیمانی گفت: فقط عملیات کربلای ۴ نبود که به موفقیت نرسید عملیات رمضان و
والفجر مقدماتی هم بودند که کارهای بسیاری برای آنها انجام داده بودیم اما
به نتیجه نرسیدند.
من در زمینِخشک روییدممن با بیابانآشنا بودمباید به دریامیزدم با تو؛بر آب دادیپایه هایم رادنبال تو می آمدم من تا،آنجا که می شدبا تو گم بودمگم کردم حتیپیش چشمانتته مانده های سایه هام رااز ابتدای خلقتم گوییدر عشق بودمبای بسم اللهعشقت که پنهان شدخدای منسوزاندی از قصدآیه هایم راجاری شدماز حس دلتنگیاز بسکه دوريکردی از قلبمپر کرده بعد ازرفتنت انگار،این بی قراریلایه هام رامن شاعریآواره بودم کهدل بستم از مستیبه چشمانتهر لحظه روگرداندنت از منبر
ناگهان با صدای گریه مردانه از خواب پریدم. سر در گم بودم نمیدانستم اینجا کجاست و ساعت چند است!» سردار حسین معروفی» با بیان خاطرهاش از اینکه مهمان خانه شهید قاسم سلیمانی» شده بود، اظهار داشت: رفاقت من و حاج قاسم خیلی عمیق بود، هرچند وقت يک بار به خانه همدیگر رفت و آمد داشتیم. يک روز خسته و کوفته از اداره برگشتم. نگاهی به موبایلم انداختم تا ساعت را چک کنم که متوجه شدم از طرف حاج قاسم تماس داشتم. سریع تماس گرفتم و حاجی بدون معطلی گفت: حا
محمود نوروزی» حافظ و قاری قرآن کریم در بیان خاطرهای از
شهید حاج قاسم سلیمانی، گفت: بندگان خدای مهربان کسانی هستند که با تواضع و
وقار در زمین قدم میگذارند»؛ انگار این آیه يکبار از زبان من در فضای
مسجد پیچیده میشد و يک بار در آیینه رفتار این مرد دیده میشد.
دوبار این آیه را تکرار کردم وَ عِبادُ الرَّحمَنِ الَّذِینَ یَمشُونَ
عَلَی الاَرضِ هَونا؛ بندگان خدای مهربان کسانی هستند که با تواضع و وقار
در زمین قدم میگذارند؛ انگا
محمود نوروزی» حافظ و قاری قرآن کریم با ذکر خاطرهای به شرح
تواضع و فروتنی شهید قاسم سلیمانی در مراسم ختم يک مادر شهید پرداخت.
محمود نوروزی» حافظ و قاری قرآن کریم خاطرهای را از مراسم مادر شهیدی به
یاد دارد که بعد از ۳۰ سال فراق، به فرزند شهیدش پیوسته بود و او را برای
تلاوت قرآن در مراسم آن مادر شهید دعوت کرده بودند.
نوروزی میگوید: داشتم آیات را مرور میکردم که آیات پایانی سوره فرقان
به ذهنم رسید. تلاوت را شروع کردم و چند دقی
حدود يک سال پیش پاییز تصمیم گرفتم که به شهر استانبول سفر کنم چون يکی از دوستان به این شهر سفر کرده بود و از هر نظر از سفر خودش رازی بود برای همین منم قصد داشتم که به این شهر سفر کنم چون من از نظر تاریخی و فرهنگی تعریف این شهر رو خیلی شنیده بودم خلاصه من چون روی هتل حساس هستم و دوس داشتم یه هتل مناسب داشته باشم دنبال تور استانبولی بودم که از هتل mercure استفاده کنه چون تعریف این هتل رو خیلی شنیده بودم خلاصه یه سایت تور استانبول پیدا کردم که نوشته
۲ بار انتقام میگیریم؛ به رسم حاج قاسم جنایت ترور حاج قاسم و ابومهدی المهندس و سایر همرزمان آنها هر چند بزرگ است، اما سر سوزنی، درد بیدرمان آمريکا و اسرائیل در منطقه را ساکت نمیکند.
(ا) الا یا ایها الاول به نامت ابتدا کردم__________________________(ب) برای عاشقی کردن به نامت اقتدا کردم__________________________(پ) پشیمانم پریشانم که بر خالق جفا کردم__________________________(ت) توکل بر شما کردم به سویت التجا کردم__________________________(ث) ثنا کردم دعا کردم صفا کردم__________________________(ج) جوانی را خطا کردم ز مهرت امتناع کردم__________________________(چ) چرایش را نمیدانم ببخشا گر خطا کردم__________________________(ح) حصارم شد گناهانی که آنجا در خفا کردم__________________________(خ) خداوندا تو میدانی که از غف
شب چو در بستم و مست از مینابش کردمماه اگر حلقه به در کوفت جوابش کردمدیدی آن ترک ختا دشمن جان بود مراگرچه عمری به خطا دوست خطابش کردممنزل مردم بیگانه چو شد خانه چشمآنقدر گریه نمودم که خرابش کردمشرح داغ دل پروانه چو گفتم با شمعآتشی در دلش افکندم و آبش کردمغرق خون بود و نمیمرد ز حسرت فرهادخواندم افسانه شیرین و به خوابش کردمدل که خونابهی غم بود و جگرگوشه دهربر سر آتش جور تو کبابش کردمزندگی کردن من مردن تدریجی بودآنچه جان کند تنم، عمر حسابش
حمایت از شیخ قاسم واجب است حمایت از شیخ قاسم واجب است خبرگزاری مهر: به نقل از مرکز خبر حوزه، آیت الله العظمی جعفر سبحانی در دیدارجمعی از ون و علمای بحرینی مقیم حوزه علمیه قم که در دفتر این مرجع تقلید برگزار شد، با اشاره به انقلاب این کشور گفت: در بحرین بازگشت به عقب بعد از این همه فداکاریها و جانفشانیها صحیح نیست، بازگشت به عقب حرام است. وی همچنین تأکید کرد: این انقلاب باید حفظ شود، در قلبها جریان داشته باشد و در جانها و در اجتماع
هر که او بیدارتر پر دردتر!يک مهندس کشاورزی نقل می کرد و می گفت:روزی در دامنه های سبلان تحقیقی در مورد بعض بذرهای کشاورزی داشتیم و کارمان زیادی طول کشید و خیلی گرسنه شدیم . من از گروه جدا بودم و دیدم چند چوپان سفره ی ناهار پهن کرده و مشغول خوردن هستند و به من هم تعارف کردند . من به دلیل شدت گرسنگی نتوانستم تعارفشان را رد کنم و نشستم از غذایشان که گوشتی کاملا کوبیده و بی نهایت لذیذ بود خوردم . شکمم درد گرفت ولی تمایل و اشتهایم نسبت به خوردن کور
دو شب رو تونسته بودم با فیلم و سریال به صبح برسونم و زمانی واسه ی فکر کردن باقی نذاشته بودم، از خودم و فکرای مزخرف دور شده بودم ولی مطمئن بودم وقتی برگردم همه چیز مثل قبل پوچ و بی معنیه، وسط اپیزود 5 بودم که اپن اس ام اس اومد و گفتم فقط پنج دقیقه بیام گوشیو چک کنم، راستش میترسیدم، از اینکه برگردم به اون افکار میترسیدم، حق داشتم، چون فقط پنج دقیقه برگشتم و نفس کشیدن سخت شد، چشمام سیاهی رفت و مستقیم اومدم اینجا که بنویسم، امن نیست، نمیتونم کامل ب
لحظهای که شال را بر گردنم انداختند، چه حال خوبی داشتم، انگار آن همه دلشوره و اضطراب ناپدید شدند. گوشهای ایستادم و مسافرم را نگاه میکردم. خودم را فراموش کرده بودم، چه ذوقی داشت! چشمانش برق میزد، خنده از لبانش کنار نمیرفت. من هم با خندههایش میخندیدم و با ذوقش، ذوق میکردم. حس میکردم من از همه خوشحالترم؛ چون خوشحالیام دو تا بود.
حاج قاسم سلیمانی در سال 86 در نامهای به کمسنوسالترین همرزم قدیمی خود در لشکر 41 ثارالله شهادتی را طلب میکند که 12 سال بعد به آن دست یافت. حسین معروفی فرمانده سپاه استان گلستان که در زمان جنگ کمسنوسالترین فرمانده گردان در لشکر ۴۱ ثارالله بود، در کتاب خاطرات خود نامهای از سپهبد شهید حاج قاسم
هاهایزنده می شود*جغد :Zombieeeeeمغز : مترجم هستم چاکر شما از این به بعد حرف های این جغد ملعول رو ترجمه می کنم #-# جغد داره میگه زانبییییییی:|کاناده: ببخشید این جغدا خره نمی تونه فارس زر بزنه:/وجدان : بلاخره جغده یا خره؟ کاناده: آها ،حالا از حرف های من مشکل می گیری، نامرد دارم برات فردا دم آب خوری میبینمت :/خب بریم سر اصل مطلب . با چه بازی های خیلی خاطره دارید^~^ تو نظرات بگید*-*. من خودم از وقتی کوشولو بودم بازی پسر مزرعه دار می کردمخیلی
همسفر فاطمه: کلید حل اصلیترین مشکل من در این وادی بود. من درگذشته به همه فکر میکردم و برای همه بهاصطلاح خودم، دلسوزی میکردم و تا جایی که توان داشتم و حتی گاهی بیشتر از توانم خدمت میکردم. اصلاً وظیفه خودم میدانستم که باید در خدمت فرزند و مادر و خواهر و دوست باشم. درست است که گفتهشده به دیگران خدمت کنیم ولی من از حد گذرانده بودم و تعادل نداشتم و به تنها کسی که فکر نمیکردم خودم بودم. تا جوان بودم و سرشار از انرژی همهچیز خ
تپل به مانی گفت: " راستی اگر علی خاله جلوشانه نگرفته بود الان زنده نبودیا منم مرده بودم!"فهمیدم همان سالها که تپل چهار پنج ماهه روی دستم مانده بود و شیر خشک نمی خورد و با هزار ترس و لرز و امید دست به دامان آب قند شده بودم تا جلوی از گرسنگی مردنش را بگیرم، دکترها خواسته بودند عمر مانی را با آمپول راحتی تمام کنند.اگر آن زمان از چنین تصمیمی اطلاع پیدا می کردم چه می کردم؟ هر چند روزها و سالهای بعدش به نبودن های گاه و بی گاه مانی عادت کرده بودم و در وا
با Smackکار ميکردم که همینجوری یو هویی این ارور گریدلی میومد خیلی حرکتا کردم درست نشدمثلا پروژه رو کلین کردم درست نشدمثلا پروژه رو ریبیلد کردم درست نشدمثلا اندروید استادیو رو ریست کردم درست نشدمثلا سیستم و ریبوت کردم درست نشدمثلا خودمو از 2000پا ارتفاع پرت کردم پایین درست نشدولی یه پروژه جدید باز کردم دیپندنسیای خود smack رو فقط تو build.gradle معرفی کردم یه ران گرفتم یه خورده روی دانلود کردن طول کشید در حد دو دقیقه ولی بعدش این پروژه جدید که هیچ
انتقام سخت شعار ملت ایران است و ملت بلوچ ایران ام در شهید شدن سردار دلها شهید قاسم سلیمانی بسیار داغ دار و ناراحت شدن ودر تشعی جنازه سپهبد شهید قاسم سلیمانی در کرمان شرکت کردن من خیلی ممنونم از بچه های سپاه جواب آمريکای خبیس را با موشک دادن که ترامپ بداند ایران در برابر این کار اون نه خواهیم نشست و انتقام سخت هنوز ادامه دارد
بسمه تعالی ورود حضرت زینب به کربلا در اولین اربعین و زبان حال با برادرشچهل روز است که صحرا لاله گون استعلی اکبر من غرق خون استچهل روزاست که زینب خوار گشتهاسیرفرقه کفار گشتهچهل روز است که عباسم ندیدمگلی از روی زیبایش نچیدمچهل روزاست که گلگون گشته صحرازخون پاک فرزندان زهراچهل روز است که میسوزدسکینهپریده رنگ از رخسار زهراچهل روز است ندیدم روی قاسمشوم قربان روی قاسمچهل روز است ندیدم روی اکبرچنین میگفت زینب با برادرچهل روز است گل
من چند وقت پیش به دلیل اینکه آشپزخونه خیلی قدیمی شده بود و خونه قدیمی ساز هست میخواستم یه دستی به سر و روی آشپزخونه بکشم خلاصه شروع کردم و به طور کلی وسایل آشپزخونه و مصالحش رو نو کردم تو مرحله آخر کابینت ها به خاطر اینکه فی بود و به نوعی خیلی قدیمی شده بود میخواستم عوضشون کنم و دنبال یه کابینت مناسب بودم یه خورده تحقیق کردم و دیدم کابینت های ام دی اف هم زیاد بدردبخور نیست دنبال یه کابینتی بودم که درب سکشنال داشته باشه چون درب سکشنال م
درباره این سایت