داستان از کجا شروع شد؟از پریشب. طبق معمول و نرمال همیشه که مریض میشدم چشمام شروع شد به خمار شدن و اتیش گرفتن.کم کم یهو زد به بدن درد و سردردم که یه سه روزی بود داشتم.یه قرص سرماخوردگی خوردم و خوابیدم اما چه خوابی؟بدنم عین کوره اجر پزی داغ بود و هر نیم ساعت از تنگی نفس بیدار میشدم.دهنمم خشک خشک بود و هی تند تند اب میخوردم.اخرین باری که از خواب پریدم از ترس زدم زیر گریه و مادرم رو صدا کردم.مامان اومده بود بالا سرم و تبم رو اندازه میگرفت و من گریه می
درباره این سایت