لبخند زدیم به آسمان، رو به آفتاب به رقص درآمدیم، زانوهایمان تاب خلوت کردن نداشت، ما نفس هایمان را باهم میکشیدیم، جهان را باهم میدیدیم، ما از زندگی به یک تعریف رسیده بودیم، ما به آسمان لبخند میزدیم، با نگاهمان پرواز مرغان آبی سفید رنگ را دنبال میکردیم، پل های شهر پر شده بود از رد کفش هایمان، ما به عشق باور داشتیم، ما از عشق به یک تعریف رسیده بودیم، ما جهان پیش از تعریف خودمان را به یاد نمی آوردیم، ما ققنوس ها را پرواز داده بودیم، ما به شمعدان
درباره این سایت