روزی عقابی و بلبلی بر فراز تپه ی بلندی به هم رسیدند.بلبل گفت:((صبحتان بخیر))!!!!عقاب از بالا نگاهی کرد و آهسته جواب داد:((صبح بخیر!))بلبل گفت: امیدوارم همه چیز بر وفق مرادتان باشد،سرورم.عقاب پاسخ داد: همه چیز بر وفق مراد است.اما.مگر نمیدانی که من سرآمد پرندگان هستم و تو نباید بیش از آن که ما سخن بگوییم،کلام آغاز کنی؟بلبل گفت:گمان من آن است که ما هر دو از یک خانواده ایم.عقاب با ناخرسندی پاسخ داد:چه کسی گفته که من و تو از یک خانواده ایم؟؟بلبل گفت:با
درباره این سایت