اوایل که دیکتاتور من رو به توهم داشتن متهم میکرد، وقتایی که میفهمیدم امروز پیش اقدس بوده حال خراب خودم رو نشون میدادم. حرفی نمیزدم. ولی نشون میدادم که خیلی عصبی و آشفته ام. بعدها که دیگه دیکتاتور ارتباطش با اقدس رو انکار نکرد، یکم آرومتر بودم. بعد از اون هم که افتادم توی مسیری که سعی کنم با قضیه کنار بیام و خودم رو زن زندگی نشون بدم و دیگه واقعا میخواستم تلاشم رو بکنم زن بهتری براش باشم تا کمتر سراغ اقدس بره، خیلی سعی کردم که حال خرابم رو نشون
درباره این سایت