نتایج جستجو برای عبارت :

موهاش رو به زور زدم

سلام اسم من مهساست میخوام یه داستان جالب واستون تعریف کنم اول دبیرستان بودم که توی مدرسه ما بخشنامه اومده بود که همه دانش آموزان باید موهاشون کوتاه کنن برای رعایت بهداشت وقتی خانم‌ناظم گفت همه شکه شدن سر کلاس ادبیات بودیم معلم ادبیاتمون خیلی مهربونه گفت بچه ها بیایید این کار باهم انجام بدیم اینجوری هضمش راحت تره و ناراحتیش کم وقتی همه باهم کوتاه کنیم موهامون یکی از بچه ها رفت از دفتر قیچی آورد خانم معلم از میز اول صدا کرد مهسا اول تو بیا ت
هلو گایز امیدوارم حال همتون خوب خوب باشهبراتون یه چیزی آوردممیراکلس به سبک استار علیه نیروهای شیطانی من که خودم عاشق استارم شما چطور؟خب منتظر چی هستین؟زل زدین به من؟برید ببینیداین اولیش که خیلی دوسش دارمبریم بعدی خوشمان آمدبعدیجانا رو نگاعیم منگولا شده بعدیجالب استبعدیبعدیکلا هر کی یه مدل میکشهیکی موهاش سرمه ای و بستسیکی موهاش طلایی و بازهیکی موهاش طلایی و بستسبعدی قشنگه ولی نمیدونم چرا ماسک ندارهخب دیگه تمومیدنظر فرامو
امروز رفتم خونه ی خالم به پسر خاله ام ریاضی درس بدمققشنگگگگگگگ پیرممممم کرددددددد ده سال از عمرممم کمممم شددددپسرهه یی بیشعوررررررررررررررررررررراز بس حرص خوردم نابود شدمیه دیقه نمیشینهههه سر جاششششششیا داره میلمبونه یا داره با گوشی ور میره یا داره با مامانش ور میرهرفت تو گوشی گوشیشو برداشتتم گزاشتم تو جیبمرف پیش مامانش یقه اشو گرفتم اوردم سر کتابا رف بلومبونه منم لمبوندم(چیه اینجوری نگا نکنین نمیشه از ناگت و چیپس و پنیر گذشت)رفت رو صن
همیشه موقع خوابتوی ذهنم کارهای نکرده ام لیست میشنمثلا:این ترم با وجود شرایط پیش اومده درمورد کرونا هیچ کاری نکردممیتونم نوشتن گزارش پایان نامه رو شروع کنمنوشتن مقدمه و متد مقاله امم هستچک کردن گره های مربوط به مقدمه و رفرنس ها.تموم کردن کتابی که دارم میخونم.نقاشیمم هنوز گردن و یه قسمتی از موهاش تکمیل نشده! بایدتمومش کنم.و حتی مسخره ترین چیز ها.مثلا:یعنی قسمت بعدی سریال چی میشه!؟!:-/.و از اینجور فکر ها.ولی وقتی بیدار میشم، حال انجام داد
خب اینم قسمت اول کلی برای پوستر زحمت کشیدم البته از نظر من خوب نشدهخب برید ادامهراستی اینم بگم قهرمانا خیلی وقته هستن و پاریس رو نجات میدن فقط لیدی باگ جدید هنوز نیومده چون هنوز اهریمن نیستش قهرمانا مردم رو از حوادث نجات میدن اتش سوزی تصادف سرقت یا هرچی راستی ادرین خوشتیپ تر شده موهاش بلند و هیکلی کلا پسر می شده
سلام=>عنوانو دیدین؟!تعجب کردین=|خب اگه نانباکا رو دیده باشین تعجب نمیکنینیه قسمتش بود که رنگ موی کاراکترا باهم عوض میشد،منم ازش ایده گرفتم و اینو ادیت کردم:خب بزارین یه توضیحی بدم=|!من رنگ موهام با رنگ موهای شتر عوض شده=|،و شیزوکو هم رنگ موهاش با رنگ موهای مومو یا من(خب هردومون موهامون مشکیه=|)عوض شده!به گفته شیزوکو که میفرماید:شبیه کلاغ شدم!و منم تنها چیزی که میتونم بگم اینه که:از هرچی بدت بیاد سرت میاد=`|دو تیکه شدمT^Tراستی میخواستم بقیه کار
راجب یه قسمتشه از پارت جیسو که موهاش صورتی و کوتاهه:/به گفته ی خود جیسو این قسمت به این معنیه که مردم دیوونه ی خواننده ها و آدمای مشهور میشن و عاشقشن اما با کوچکترین اشتباهش میتونن از بین ببرنش و فراموشش کنن---بع بع:/
هلو!خوب هستینشبتون بخیریک پرتره کشیدم(اگه درس گفته باشم)ببینین>_< اقا فقط موهاش و رنگ چشمش و رنگ پوستش مثل عکسه شده بودقیافش اصن.من فقط فکر میکنم قیافش شبیه ایوی تو فیلمه یا شما هم اینطوری میبینید-___-روم نمیشه عکس واقعیشو نشون بدم وگرنه منو به مسخره کردن میبندین >~<ولی در برابر خلق یک شخصیت جدید م شدهنظرتونو بگییییدددددد لطفابرامممممم مهمهخب شب خوشبابای
سَنیلو بر شما^^ادیتم را آورده ام._.مانند همیشه بسی گند زده ام._.حال نظاره کنید:/ :خب.موهاش که شبیه شده*-*رنگ مو و چشم همینه:)فقط من لباسش من در اوردی بود●-●اینم یه ادیت دگر برای اینکه این پست دو ادیت داشته باشه:نمد کی کشیدمشولی بسی گند شده است:|تمام:)
اهم اهمخاک گرفت.فقط چند روز نبودم بازدید باید کم بشه؟اخه نهههه به قیافه ی مظلوم من بنگاهیددددددد*جارو در دست می‌گیرد و زمین را جارو میکند*چی میخواستم بگم؟آهاااااا یادم اومدامروزززززز.روز دانش اموزهههههمبارکه:/کاش روز اوتاکو بودبگذریمامروز می‌خواستیم عکس دسته جمعی بگیریمبعد رفتیم تو حیاط مدرسه(منم اعصابم خورد بود چون واسه روز دانش آموز بهمون تخته شاسی با یه طرح رسماً افتضاح داده بودن)رفتم بالا سکو وایسادم که پشتش باغچه بود که پر از گِ
سلامپس از قرنی وی پستی میگذاردچیز من میخواستم پست بزارم هی ارور میدادارور هاش خیلی رو مخهآهاااا بیوگرافی یه شخصیت جدید اوردمبیوگرافی ملانی هم میزارم چون نزاشتم کاملش رویه ادیتی هم از این دو نفر کردمتا حالا ادیتام رو نزاشته بودم نه؟=|چون ادیت هام افتضاحنخب بریم سراغ بیوگرافی این دو ژیگول*-*اول بیوگرافی شخصیت جدید که قراره وارد داستان بشهنام:شیروسن:۱۱(در داستان 16) قد:۱۳۶وزن:۲۷گروه خونی:o-اخلاق: شاد و شنگول،مسئولیت پذیر،باهوشمیانگین نمره:
رمان معشوقه جاسوس پارت 50#رادمانباز با غیر فعال شدنش با عصبانیت تش دادم و اینور و اونور رفتم.– به جون هر کی دوست داری وصل شو لعنتی.– قربان؟با صدای افشین سر بلند کردم.به طرفی اشاره کرد.– یه نوری می‌بینیم.رد اشارش‌و گرفتم که دیدم درست میگه.– بریم ببینیم چیه.با احتیاط به اون سمت رفتم.به قسمتی رسیدیم که تراکم درخت‌ها کمتر بود.با دیدن کلبه‌ای لا به لای درخت‌ها وایسادم.دو تا مرد دم درش داشتند حرف می‌زدند.کمی به جلو رفتم و دستم‌و به کلتم گرفت
نفس:– چی داری میگی؟نگاهش روی بدنم چرخید.– واضح نیست؟به سینه‌ش کوبیدم و سعی کردم عصبانیتم‌و زیر خروارها استرس و ترس بیرون بیارم.– اصلا انتظار همچین حرفی‌و ازت نداشتم، فکر کردی حالا که نرم‌تر شدم حاضرم همچین غلطی‌و بکنم؟ من چقدر ساده و احمقم.گردنش‌و گرفتم و با تموم قدرت به کنار پرتش کردم و با یه حرکت بلند شدم.با چشم‌های گرد شده نگاهم می‌کرد.دلخور گفتم: امشب میرم جزو خدمتکارا، شرفش بیشتره.چرخیدم که برم اما سریع مچم‌و گرفت و تا به خودم بی
دلم می خواد روزی صدهزار وعده بگیرمش فشارش بدم و موهاش رو که بوی آبنبات پاستیلی آیدین با طعم انگور می ده نفس بکشم و قربون دست و پای پارچه ای و لپ های گل انداخته و موهای فرفرونیش برم.منجوق ننه پَرَبشه و خواهر آقا جِقه و عمه ی چارشیویدی که نوه م باشه :)))) فقط اون جوجه اردک پلاستیکی که بالای سر بچه م کمین کرده :))به محض اینکه رسید دستم قرتی مِرتیش کردم و یه چشم قربونی هم سنجاق کردم به لباسش تا بچه ی دلربام‌ از چشم حسود در امان باشه :)) کلی هم باهاش حرف ز
-جای امیدواری هست که ساعت خوابم درست بشه! -شاعر میفرماید : ای دل تو خریداری نداری، افسون شدی و یاری نداری اون یکی شاعر میفرماید :همیشه اولش خوبه، همیشه اخرش سختهدیوانه و دیوانه و دیوانه و مستم، غیر از تو وغیر تو کسی را نپرستمدیوانه چو دیوانه ببیند خوشش آید، میترسم از اون لحظه که دیونه نباشیشعر هایم برای تو بگذار روی طاقچه ات، رازهایم برای تو ببند دور دست هایت، بالهایم برای تو بگیر پرواز خواهد کردمیاد یه روزی اون، موهاش مشکیه، هرکی
خوب وقت معرفی این کمیکه ساده اما جذاب ماست!در این کمیک،سازنده ای بدتر از نوشا وارد میدان شدهو شخصیتهای این دو سازنده با هم درگیر میشوند!ژانرشم خنده دار/رمانتیکه!چندین شیپ در این کمیک وجود داره که یکی از اونیکیافتضاح تره=|(مثل شیپ مادر و پسر)بستگی به خودتون داره طرفدار کدومش باشین=)بنده استایل و صد البته اخلاق شخصیتهارو تغییر دادم!برویم برای معرفیشون!لو/لوییسبسی مسئولیت پذیره و سخت تلاش میکنهمهربونه وازارش به مورچه هم نمیرسهاگه کمیک ر
خیلی اتفاقی دیروز با دیدن این عکس دلم گرفت:یه روز خیلی بی صدا.همون روزی که شبش تا صبح توی تختم وول خوردم و خوابم نبرد.همون شبی که مصمم شدم روی تصمیمم.همون شبی که صبحش چشم بستم روی اون همه عشق به موهام.موهایی که وقت خواب روی اعصابم میرفت.موهایی که همیشه از سر حرص بالا میپیچوندمش و با کش محکم میبستمش تا گردنم رو اذیت نکنه.همون موهایی که وقت شستنشون روانم رو اذیت میکرد.همون موهایی که توی شهربازی یهویی کشش پوکید و وسط اسمون و زمین پخش شد و ع
کنیچوا مینا سانامروز براتون کاسپلی اوردم با اینکه زیاد شبیه شخصیت ها نیستن ولی خیلی خوشملن(عکس کاوایی هارو تو ادامه میزارم)این مثلا لیوای هستش ولی تا جایی من یادمه لیوای پرسینگ نداشت باز هم ایشون حالا که دقت میکنم فقط موهاش شبیه لیوایه  بقیه اجزای صورتش شبیه ارنه-_- خب بگذریم این بنده خدا هم خواسته با یه تیر دوتا نشون بزنه شبیهشون نیستن ولی قابل تحملن-_-
*وی بسی آرام سرش را از دروازه ی وب به داخل کرده و بلافاصله گوجه فرنگی ای با کاغذی که رویش جمله ی"از طرف وایو سنپایت :)" حک شده به طرفش پرتاب میشود**وی جاخالی داده و فریاد می زند*بریییییییییید کنننننننناااااار کککککککرررررونننننا دااااارممممممم :------------------:*همه بند و بساطشان را جمع می کنند*شوخی کردم باو =\خواستم یه سری بزنم.وجی:تو که نصف کلاسات اینجا پلاسی =--=به من چه خو =\\اومدم یه عرض سلامی خدمت کسانی که می گن پارت بده بدم =\راستش.من.وجی:بگو تو
سلام دوستان خوبید با این وضع خونه نشینی و کرونا و اینا خوب امیدوارم خوب و سرحال باشید به این اخبار دروغین هم گوش ندید اخبار فقط از منبع موثق به خودتون هم تلقین نکنید به زودی تموم میشه خب پست این هفته مون هم فروزن به سبک وینکس کلاب ورژن جدید هستش خوشگل بید آیا؟نمیدونم چون طرفدار آنا هستم میتونم بگم یه نمه خوبه ولی چرا السا موهاش سفید شده اثر کی بید؟روی اثر نوشته خب من برم برای هفته های بعدی پست پیدا کنم ام
جان که همچنان شبیه اسبه هیچی --________--ولی ارن چه اتو کشیده س!!من توقع داشتم الان کراواتش شل باشه.،دکمه ی شلوارش با سنجاق جایگزین شده باشه، موهاش رو هوا باشه.حتما میکاسا مرتبش کرده!آره!قطعا همینه وگرنه ارن و این حجم از تمیزی؟!؟!محاله!!پیرهن جانو داشته باشین فقط!!اون چیه رو شونه ی هیسو؟!؟!و ساشا چه جیگرههههههههههههههههههه!!سخت نیست یه همچین دامنای کوتاهی بپوشی بری مدرسه؟؟!!خیلی دنگ و فنگ داره!نداره؟!؟بد گرلکاملا موافق باهاش.پ.ن:یعنی الان واسه کی
شب- شب، شب، شب شب اومد - کدوم شب؟ - اون که موهاش سیاههرو دامنش یه ماهه- کدوم ماه؟- اون که تو آسمونه قشنگه، مهربونه چادر نقره داره دور و برش پر شده از ستاره - کدوم، کدوم ستاره؟ - ستاره‌ای که مثل یک چراغه مثل گلای یاس توی باغه می‌خوام بیاد پایین منو ببینه مثل گلی رو دامنم بشینه شعر از افسانه شعبان نژاد 
.ارن : میکاسا -___- تخمه هارو کجا گذاشتی -__-؟میکاسا: من دست نزدم دست کاپیتان لیوای بود !آرمین :ارن حالا شیرینی بخور تخمه فعلا در دسترس نیست ارن : کی از تو نظر خواست . من زالو نیستم ! (نمیدونم ربطش چیه ولی خب دیگه ارن کلا چرت و پرت زیاد میگه @__@)*ناگهان لیوای با دستکش پلاستیکی و ماسک میاد از تو حموم در میاد و یه سطل تخمه خیس میذاره وسط   : بیاین . کوفت کنید -__-ارن : عع. کاپیتان. میگم. اینا چرا خیسن. یه بویی هم میدن @__@ *لیوای بدون کوچک ترین توج
بعد از مدتها سلام. سلام به روزهای پیش رو. روزهایی که قراره پسرم وارد پیش دبستانی بشه. به همین راحتی زود گذشت. همین پنج سال پیش بود که درد زایمان امانم رو بریده بود. همین پنج سال پیش بود که لحظه دیدار ما نزدیک شده بود و بعد هشت نه ساعت درد بالاخره فرشته من در آغوشم نشست. تو به دنیا اومدی و شدی دردونه منا؛ همه زندگی ما، تولدتت برای ما مبارکه  خیلی مبارک. تو که بعد از هشت سال به دنیای زندگی مشترک ما پا گذاشتی. بردمش عکاسی و یک عکس رسمی پرسنلی ازش گر
 سامسون لیوای آکرمنمعنی اسم:خورشیداسم توسط/برای،انتخاب شده:توسط لیوای نامگذاری شد چون او فکر کرد هانجی گفته اسم اون پسره”(son نه sun)و این کاملا نا مشخصه.(یعنی هانجی گفته بود اسمشو بزاریم”son”که معنی پسر میده.اما لیوای اشتباه فکر کرده”sun”که یعنی خورشید وگفته سان که اسم نیست.پس میزارم سامسون.که هم اسمه وهم هم معنی”sun”)به ندرت سم” صداش می کنن.چون دوست نداره.فقط کافیه اونو سامی” صداکنید.در این صورت دیگه هیچ وقت با شما حرف نمی زنه.تولد :س
یچوااااایو مینا سان؟ .-.خب نویسنده محو وب پس از سالیان دور برمیگردد -.-خب یه چالش آوردم . چالشه 5 تا قسمت بیشتر نیس #-#***********خب چالش اول: باید شیپ درست کنید ;)از این شخصیت ها که میگم + شخصیت خودتون و کراس بانگوییتون:واندا+آکوتاگاوا=کاملیا+رانپو=لیرا+آتسوشی=وایت+چویا=آماندا+دازای=سلنا+یکیدا=و اوسی خودتون و کراشش توی نظرات هم بگید بهم *-*************اینم از چالش دوم :من ازتون چندتا سوال میپرسم و شما صادقانه پاسخ بده XD1- کراشت توی سگ های ولگرد بانگو ک
رمان معشوقه جاسوس پارت 269دست لرزونش و بالا آورد و گفت: هیچی نگو هیچی نگو .باز دو دستش و توی صورتش کشید.یه دفعه با قدم های تند ازم دور شد که پشت سرش دویدم._ رادمان؟اما جوابم و نداد.سرعتم و بیشتر کردم و جلوش وایسادم ولی واینساد که تند تند عقب رفتم._ کجا میری؟_ می خوام برم هوا بخورم._ پس منم میام.وایساد و دستی به چشم هاش کشید._ برو کنار می خوام تنها باشم.با تحکم گفتم: نه منم باهات میام نمی تونم تو این حال ولت کنم.دستش و به ته ریشش گذاشت و بی حرف نگاهم کرد.
تابستون بود اوایل شهریور ماه موهام حسابی بلند شده بود از تو کوچه داشتم با دوستم بازی میکردم خواهرم از بیرون تازه رسید در کوچه منو دید گفت علی زود بیا تو کارت دارم ، منم گفتم حالا کار دارم بعد میام بعد از یه نیم ساعتی رفتم تو خونه خواهرم گفت چرا گفتم بیا تو نیومدی؟ گفتم کار داشتم با دوستم بعد رفتم پیش بابام نشستم پای تلوزیون خواهرم خیلی از دستم کفری شده بود یه دفعه به بابام گفت بابا این علی و خیلی لوس کردی جواب حاضر شده بابام هم طرف منو گرفت خل
خودم میدونم به پونی ربط نداره ولی واقعا نمیتونم جلوی خودمو بگیرم و از این لامصب پست نزارم لوکی ایزد شرارت برادر ناتنی تور و پسر خوانده ی پادشاه خدایان اودین آلفادره .پدرش یه آیس جاینت بوده ولی مادرش یه خدا بده و همین باعث شد که لوکی یه دورگه ی هیولا-خدا باشه و چون اندازه ی آدما بدنیا اومد آیس جاینت ها ولش کردن که بمیره. توی سینمای مارول حالا کلی اتفاق دیگه افتاد که اودین پیداش کرد و به هر دلیلی بجز اینکه به عنوان پسرش بزرگش کنه بزرگش کرد .
سلام خیلی دوست دارم بیام و از بخش های شیرین زندگی بنویسم و بخونید و بخندید، ولی فعلا بگم که قم دو روز بود کمی گرم شده بود اما یک ساعت پیش ناگهان رعد و برق و صاعقه و بارندگی سیل آسا به حدی که میگن اب جاری شده به ساختمون ، همسرم و مدیر ساختمون و یکی دیگه رفتند پایین یه فکری بکنند.اخه دیوار به دیوار ما یکسال هست دارند ساختمونی چهار طبقه چهارواحده می سازند و الان که من هم دیگه خیلی کنجکاو شدم و از پنجره پایین رو نگاه کردم دیدم ماسه هایی که ریختن جلو

آخرین جستجو ها

وبلاگ رسمی سایت جهش bapcdumprinsu خبری تفریحی terccasttefin moypratzover معرفی جاذبه های گردشگری آنتالیا زلزله ranspricagmea http://gazzareh.mihanblog.com گزگزاره ی دیولان www.koroh.ir