پیرمغان سبو به دست، نشسته روبروی توکودک هیزِ خیره سر، خیره به تار موی تودرب خرابات شهر، اوار شده به کوی تومی نخورد حاکم شرع، نی! مگر از سبوی تومرغک تیر خورده ای، مست پرد به سوی توشلیک از چشم تو و تیربند بر بازوی تو؟داسِ تراش خورده ی یاغیست، آن ابروی توخرمن خیسی از مژه، چو قاصدک به بوی توم.م
درباره این سایت