شـــب مهتـــابیموضوع : ریوامیکا فن فيکشن نامبر 1 _____________________________________________راوی_ به طرف پنجره رفت قرص ماه درون اسمان شب خودنمایی میکرد.در حالی که به ماه زل زده بود گره دستمال گردنشرا باز کرد لیوان چای را به شیوه خودش دست گرفت ونزدیک لبش برد که صدای گریه دختر روی پشت بام خانه روبه رویی نظرش را جلب کرد لیوان را پایین اورد برای بهتر دیدن دختر چشمانش را ریز کرد با اینکه پشت دختر به او بودشناختش دختر ناگهان بلند شد به لب بام رفت و کم
درباره این سایت