شکوه از رنج زمان از دل بیمار من استسختی راه از این غفلت و گفتار من استاز حصاری که درآن مانده دلم نالانمورنه آن یار دمادم پی احوال من استاو صدایم زند و من پی این دنیایمچشم و گوش دلم اینجا پی افکار من استمال من، خانه ی من، شهرت من جلوه کنداین حصاریست که سرگشتگی حال من استحال فرزانه ز اخلاص نگاهش گویاستدل بیگانه من فتنه ی افکار من استاین غزل گر چه به پایان رسد اینجا بینیقافیه باز پی جلوه ی افکار من است
درباره این سایت