نتایج جستجو برای عبارت :

زمانی که به عنوان اسلایم تناسخ پیدا کردم

تناسخ اصطلاحی کلامی، فلسفی و عرفانی به معنای انتقال روح از جسمی به جسم دیگر پس از مرگ و بازگشت دوباره آن به دنیا است. تنها وجه اشتراک میان معتقدان به تناسخ، عقیده به انتقال روح از جسمی به جسم دیگر است، اما درباره علت و نوع و سرانجامِ تناسخ عقیدۀ واحدی وجود ندارد.به ظاهر، ریشه اعتقاد به تناسخ شبه قاره هند است و از آنجا به سایر فرهنگ‌ها نیز سرایت کرده است. این باور با آموزه‌های ادیان آسمانی سازش ندارد و دلایل فراوانی بر نادرستی آن ارائه شده اس
شب چو در بستم و مست از می‌نابش کردمماه اگر حلقه به در کوفت جوابش کردمدیدی آن ترک ختا دشمن جان بود مراگرچه عمری به خطا دوست خطابش کردممنزل مردم بیگانه چو شد خانه چشمآنقدر گریه نمودم که خرابش کردمشرح داغ دل پروانه چو گفتم با شمعآتشی در دلش افکندم و آبش کردمغرق خون بود و نمی‌مرد ز حسرت فرهادخواندم افسانه شیرین و به خوابش کردمدل که خونابه‌ی غم بود و جگرگوشه دهربر سر آتش جور تو کبابش کردمزندگی کردن من مردن تدریجی بودآنچه جان کند تنم، عمر حسابش
(ا) الا یا ایها الاول به نامت ابتدا کردم__________________________(ب) برای عاشقی کردن به نامت اقتدا کردم__________________________(پ) پشیمانم پریشانم که بر خالق جفا کردم__________________________(ت) توکل بر شما کردم به سویت التجا کردم__________________________(ث) ثنا کردم دعا کردم صفا کردم__________________________(ج) جوانی را خطا کردم ز مهرت امتناع کردم__________________________(چ) چرایش را نمیدانم ببخشا گر خطا کردم__________________________(ح) حصارم شد گناهانی که آنجا در خفا کردم__________________________(خ) خداوندا تو میدانی  که از غف
در طول مدتِ سفرم فهمیدم که هر چه کاشتم و برداشتم و کلاًزیستم اشتباه بوده است! و فهمیدم که چقدر بی‌مورد از هر دری بدون توجه بهشرایط و موقعیت زماني و مکانی حرف زدم و من آن روزها مرتب با خود در حالگفتگوی ذهنی بودم؛ از اول خط به آخر خط؛ گفتم، گفتی، گفت.ولی با آموزش‌های درست و کامل از راهنمای عزیزم و از فضای کنگره، مدتی فکر کردم، مکث کردم و سکوت کردم و با خودم و در درون خود تکرار کردم که صبور باش تواکنون در حال سفر و آموزش هستی پس در مقابل ه
نمیدونم چی درسته چی غلط.در هر صورت من یه احمقم چه درست باشه چه نباشه من یه احمقم.احمقم که اینقد زود حرفاشو باور کردم احمقم که فکر کردم اون با همه فرق میکنه احمقم که فکر کردم اون شاید حتی یک فرشتس! .احمقم چون حرفای بقیه رو راجبش باور کردم.احمقم چون از خودش توضیح نخواستم! احمقم.چون با وجود همون عیب و ایرادا و حتی شاید بدترش تو خودم اونو بدون هیچ توضیحی محاکمه میکنم .مهم نیس کدوم فرضیه درست باشه.در هر صورت اخرش این منم که احمق به حساب میام!
خداوندابرایم بیامرزگناهانی که با آن خود را نزد بندگانت خوب نشان دادم، یا با کردارم خود را نزد آنها وارونه جلوه دادم،و گناهی که در آن از غیر تو ترسیدم، یا به وسیله ی آن با اولیائت(دوستانت) دشمنی کردم،یا با دشمنانت(بی نمازها و بی وفاها و ان اموال و ناموس مردم) دوستی کردم، یا دوستانت را واگذاشتم( پشت سرشان حرف زدم و پاک دامنیشان را تاب نیاوردم و از روی حسرت و حسادت ، او را آلوده کردم و در حق خوبی هایش بدترین حرفهازدم و بدترین دشمنیهاکردم و وسط
گیر کردم. نمیدونم کدومش درسته! اینکه کاری بکنم یا ولش کنم. رها کنم! بهش بگم یا نگم ! یعنی خودش میفهمه؟ اخه چطوری میخاد بفهمه؟ی قهوه اسپرسو درست کردم که با پشمک بخورم. دلم ی بغل محکم میخاد. خیلی محکم.پ.ن: امروز شاید برای اخرین بار احتمالا، رفتم مدرسه. وسائل بچه ها و پوشه کارهاشون رو جمع و جور کردم و تحویل دادم. خیالم راحت شد. انگار کار نکرده داشته باشم. رفتن خودش جور شد. زحمتی نداشت.خداروشکر.پ.ن بعدا: شد و عالی بود. سپاسگزارم.
اوکی این وسط که همه دارن بلک سوانو به فیک لاو و BS&T ربط میدنمن به نات تو دی و دیونیسوس ربطش میدم:|||خب.بلک سوان داره از احساسات یه آیدل حرف میزنه که حسش به موسیقی رو از دست دادهیه جمله از یه رقاص هست که میگه:رقصنده ها دوبار میمیرن.بار اول وقتی که دست از رقص میکشن(و حسشون رو به رقص و موسیقی از دست میدن).مرگ اول دردناک ترهاین جمله اول آرت فیلم بلک سوان میاد!و لایریکس آهنگم که به همین مربوطه"این احتمالا مرگ اولمه"و.پارت رپ شوگا تو دیونیسوس"به عنوا
سلام‌این پست و نشر‌کنینو اینو تو وب هایی که بودم یا نظر میزاشتم پخش کنینمیدونین من دیگه از پنهانکاری خسته شدم و دلم میخواد دباره زندگی طبیعی خودمو کنماز اینکه تو وب خیلیاتون بودم خوشحالم و همینطور مدیر سوم و کدنویسخب خیلی خوش گذشت با شما بودم این زماني که‌توش بودم یکی از زیبا ترین دوره های زندگیم بودالبته خانوادم میگن کار اشتباهی کردمدیگه خسته شدمدلم برا زندگی در دنیای واقعی تنگ شدهمن میخوام برم تا ابدشاید یروز بیام نمیدونموبم رو پاک ک
تبلیغات آموزشی در مورد کورونا پخش می‌شد که گوشی و جا سوییچی و کیف پول رو با ضد عفونی کننده الکلی تمیز کنید. من هم از این آموزش استفاده کردم. در یکی از مراکز فروش یه مدل با حجم صد سی سی داشت پنجاه و سه هزا تومن خریدم. دو بار برای دست استفاده کردم دو بار برای گوشی و کیف پول. این طور بود که تمام شد. دوباره رفتم بگیرم تمام شده بود. حجمش کمه، گرونه و پيدا نمیشه. تنیجه این شد که سفید کننده بهتره
دستت را به نشانه ی خداحافظیاز پشت آن شیشه ی تیره و تارتکان دادی و من حس کردماینجا درون سینه امجای تپیدن یک قلببه ناگهان خالیستکم کم دست و پایم یخ کردحس کردم دیگر چیزینمی بینم نمی شنومبه همین سادگیبا رفتنت مرده بودمموج
دعا کردم حرم در روز جمعهبرای دوستان با آه و نغمهخداوندا بده حاجات دوستانرضا هم ضامن ما شد کماکانیکی از دوستان کرده سفارشمرا یاد آوری کن در نیایش !!نگاه کردم به ایون طلا با ذکر مولابر آور حاجت دوستم به یکتاشنیدم روز بعد حاجت روا شددعای من برایش چون دوا شدسه سال بیکاریش دائم تمام وقتشده شاغل دو  باره از سر بخت
با Smack‌کار میکردم که همینجوری یو هویی این ارور گریدلی میومد خیلی حرکتا کردم درست نشدمثلا پروژه رو کلین کردم درست نشدمثلا پروژه رو ریبیلد کردم درست نشدمثلا اندروید استادیو رو ریست کردم درست نشدمثلا سیستم و ریبوت کردم درست نشدمثلا خودمو از 2000پا ارتفاع پرت کردم پایین درست نشدولی یه پروژه جدید باز کردم دیپندنسیای خود smack رو فقط تو build.gradle معرفی کردم یه ران گرفتم یه خورده روی دانلود کردن طول کشید در حد دو دقیقه ولی بعدش این پروژه جدید که هیچ
حس کردم باهام سر سنگین شده.هرچی دلیل میپرسیدم میگفت طوری نیست.اما خب من متوجه بودم که یه چیزی هست.از چیزی دلخوره و نمیگه.اونقدر اصرار کردم و پاپیچش شدم تا سکوت رو شکست.گفت یه کم فکر کنی میفهمی چیشده.پرسیدم کار بدی کردم؟اشتباهی ازم سر زده؟گفت یه کم فکر کن یادت میاد.اما من هیچی به فکرم نمیررسید.خیلی اصرار کردم تا اینکه گفت مگه من هم سن و سال توام که با من شوخی میکنی؟بچه ی نادون .خجالت نمیکشی؟!!!اولین باری بود که بابا خیلی جدی بهم گفت خجالت نمیکش
دارم میگردم دنبالش ولی پيداش نکردممخاطبای گوشیمو چک کردم اسمش نیستگمش کردم میگن آخه تلفنیم نمیشهباید ببینیش اخه بدمصب نزدیک ما همش بیابونهالوبارون دارید؟ یکم بفرستینغذا مونده گلومون یخچالمون آب ندارهرسما تقاضا مندیم آب بدید
از خواب پریده‌ام. تاریک است. کاش نمی‌پریدم. توی شهرِ خودم بودم. برف آمده بود و من در خیابان‌ها می‌دویدم. خواب خوبی نبود. بیش از اندازه درهم و برهم بود. اما همین که آن‌جا بود خوب بود. کافی بود. به آسمان نگاه می‌کردم. نیلی بود. چقدر می‌خواستم آن لحظه‌ای که توی خواب به آسمان نگاه کردم تا ابد طول بکشد. هوا تمیز بود و عصر بود. و تهران هنوز از زندگی من نرفته بود‌ مادرم توی خوابم بود. خودش نه، صدایش. من به مادرم زنگ زدم و رد پایم را روی برف‌ها نگاه کر
سلام میدونم خیلی وقته نبودم سرم یکم شلوغ بود و تنبلی اینا.اما مطلب مهمی میخوام بگم.الهه جون ببخشید که کل وبت کوچیک و کم کردم واقعا لازمدونستم که برخی از مطالب رو حذف کنم وب ما راجبع میراکیلسه نه مطالب الکی مثل اینایی کهمن حذف کردم توی قوانین وب ممنوعه پس لطفا هرچی میخواین یا اعتراض دارین از نظرات کم و لطفا توی پست ها بگین یا چت کنین باهم توی همین وب یا جاهای دیگه.من تمام مطالب که بدرد نمیخورد وربط نداشت رو پاک کردم فقط مطلب رمز دار مجازه ک
مدتی بود تلاش می کردم که فکر نکنم. همچنین تمرین می کردم که با همه موقعیت ها با آرامش برخورد کنم. بعد کمی، احساس کردم که چقدر اینطوری یکنواخت می شوم و احساساتم را می کشم. یادم آمد از سخنی که دکتر سروش در مورد مهمان خانه مولانا گفت. سرچ کردم و دیدم عجب سخن جالبی است. مولانا می گوید جلوی هجوم افکار به قلب تان را نگیرید. دلتان را مهمان خانه ی تمامی افکار و احساساتی قرار دهید که به سمت تان می آید؛ خواه مثبت و خواه منفی. وقتی آن را مهمان می دانید، چند فا
فرخنده میلاد حضرت ابالفضل علیه السلام و روز جانباز مبارک باد برادر باوفا، علمدار با ادبهمرزم #شهید_حسن_قالیباف تعریف می کند: من تا مدت ها نمی دانستم که حسن، برادر فرمانده لشگر است. #حاج_باقر_قالیباف فرمانده لشگر از حج آمده بود. نمی دانم برای چه آن روز به واحد تخریب آمده بود. من مشغول استراحت بودم و حسن هم در حال کار کردن. من تا آقای قالیباف را دیدم خودم را مرتب کردم و شروع به کار کردن کردمو زیر چشمی نگاه می کردم ببینم ایشان آیا این طرف می آیند ک
بهم گفت تا حالا شکار رفتی؟  گفتم نه.  گفت من قبلا میرفتم ولی دیگه نمیرم. آخرین باری که شکار رفتم شکار گوزن بود، خیلی گشتم تا یه گوزن پيدا کردم. من بهش شلیک کردم درست زدم به پاش وقتی رسیدم بالای سرش هنوز جون داشت، نفس میکشید و با چشم هاش التماسم میکرد، زیباییش مسخم کرده بود، حس کردم که میتونه دوست خوبی واسم باشه، میتونستم نزدیک خونه یه جای دنج براش درست کنم. اما خوب که فکر کردم فهمیدم اینجوری اون گوزن واسه ی همیشه لنگ میزنه و هر وقت من رو بب
بله عنوان رو درست خوندیداین داستان 15 ساله که داره نوشته میشه!تموم هم نمیخواد بشه خیر سرشو واقعانم نمیتونم تمومش کنم، چون جزویی از زندگیم هستو خیلی از خاطرات بچگیهام توش گنجونده شدهبه لطفش استعدادامو کشف کردمبخاطرش جرئت کردم کارایی که میسازم رو در دید عموم بذارمو کلی دوست خوب پيدا کردم^^اینو بدونید که کارتون لند اول اینطوری نبودههمه ی شخصیتا داخل کارتون خودشون بودنمن هربار پام باز میشد به یک کارتون ومشکلاتشونو حل میکردم^^کم کم اینا بسرشون
چرا مامانم باور نمیکنه گردنمو پشه زده خاروندم کبود شده؟!اولین‌ بار که از توالت‌فرنگی استفاده کردمواقعا کثیف شدم و همش به این فکر می‌کردم این خارجیا خیلی نجس و کثیفنبعدا فهمیدم باید قبل از ریدن درشو باز کنم
دو سه روزی بود نت نداشتم تا اینکه دیشب همراه عمه گلشن برگشتم کازرون خونه بیگ آتاگمونم یه بیست روزی میشد که خونه ی حاج بابا بودم. ۲۲ فروردین بیمارستان مسلمین ثبت نام کردم. یه سری کلاس های آموزشی هم از طرف بیمارستان برا مادرای باردار برگزار شده بود که من هشت جلسه اش رو پشت سر هم رفتم تموم کردم. ۲ اردیبهشت هم همگی رفتیم عروسی دختر عمو سولماز اما جای بابایی حساااااابی خالی بود اخه کارای شرکت شون شلوغ بود و نتونست بیاد. خلاصه من امروز
سلاااااامخب اینم یه ارت دیگهاول نقاشیشو کشیدم بعد رنگش کردم بعد با تبلت تبدیل به ارت کردم یه روش رنگ امیزی رو کاغذم پيدا کردم کار وخیلی قشنگ و تمیز میکنه هرچند وقت میبره خب اینک فلوریا و من در نقش السا و انانظرتون راجبش چیه؟ 
بچه ها.کسی از آتی خبر داره؟از عسل چتو؟به قرآن شک کردم اینا با این وضع کرونا چجوریناگه زنده این یه خبر به ما بدین دوستانها راستی بالاخره میخوام اتاق سرنوشتو بدمدلم میخواد سریع تموم بشه ولی  4 تا پارت احتمالا تا آخر فصل اولش موندهپس برید ادامه
پارسال برای تعطیلات تابستونی قصد داشتم برم یه شهر خوب برای تعطیلات که هم بهم خوش بگذره و هم فرهنگ و تاریخ مردمش جوری باشه که بتونم ازش استفاده کنم و از سفرم لذت کافی رو ببرم همین بود که استانبول رو برای سفر خودم انتخاب کردم من اولین بارم بود که به استانبول سفر می کردم واسه همین قصدم این بود که یه تور استانبول مناسب پيدا کنم و باهاش سفر کنم همین امر باعث شد که به آژانس های مسافرتی مراجعه کنم تا ببینم میتونم اون تور استانبول که میخوام رو پيدا کن
می توانستم کس دیگری باشم.روحی در بدن دیگری.میتوانستم گل ها را لمس کنم و شادمان باشم.میتوانستم در خیابان دلتنگی قدم بزنم و دلتنگ خودم نباشم.میتوانستم خودم باشم.از دست دادم تورا زماني که خودم را گم کردم. هرگز برای خودم نبودم.دنیای من کجاست؟ سرزمین خورشید.دنیای من کجاست ؟سرزمین رنگ هاست.سرزمین رویاهاست.آه.دنیای من.اشتباهی شد .یک خطا  و من گوشه ای انداخته شدم.به دنیا آمدم و زندگی نکردم.خودم نبودم که زندگی کنم.تو در من چیستی ؟تو در من کیستی؟کج
حدود یک سال پیش پاییز تصمیم گرفتم که به شهر استانبول سفر کنم چون یکی از دوستان به این شهر سفر کرده بود و از هر نظر از سفر خودش رازی بود برای همین منم قصد داشتم که به این شهر سفر کنم چون من از نظر تاریخی و فرهنگی تعریف این شهر رو خیلی شنیده بودم خلاصه من چون روی هتل حساس هستم و دوس داشتم یه هتل مناسب داشته باشم دنبال تور استانبولی بودم که از هتل mercure استفاده کنه چون تعریف این هتل رو خیلی شنیده بودم خلاصه یه سایت تور استانبول پيدا کردم که نوشته
خوب امروز آخرین روز تعطیلاتهبعد از ۱۵ روز فردا باید بریم سرکاراحتمالا آخر هفته باید برم ماموریت اما هنوز صد در صد معلوم نیستامروز اتو کردم و اتاق دومی رو جمع و جور کردمناهارم از قبل زرشک پلو داشتیم همونو خوردیمحال نداشتم غذا بپزمالانم کف پوشهای کف دو تا دستشویی ها رو بردم ریختم تو ماشینبا دستگاه ماساژ یکم پشتم رو ماساژ دادم که خیلی درد گرفت، قطعش کردم تا دوباره یکم بعد انجامش بدمیکی دو قسمت سریال ببینیم بعد پاشم برم پایین موهامو فرفری کنم
حتی کلمات هم مو نمیزنن. همون حرف ها همون رفتار همون کارها دقیق بدون حتی ذره ای تفاوت . نه دیگه مشخصه گمونم مشکل منم. وگرنه چرا باید کلمه به کلمه ای که از زبون شکست زندگیت که خیال عشق رو لبش و رفتارش بود واژه به واژه از همونی بشنوی که انگار اونم ادعا میکرد. خدایا یه دقیقه بیا پایین بگو بهم چیکار کنم تو که میتونی قضاوت کنی به خاطر حسم و همه اونچه شنیدم کنار رفتم از سر راه حسس که فکر میکردم تمام زندگیمه حالا دلیل همه ی اون انتظار ها . حالا جواب

آخرین جستجو ها

خرید اینترنتی دامن جنس لی جنی کوتاه فشن ارزان قیمت 2021 AVR/ولتاژ رگلاتور ژنراتور piebabzisi techscourkacomp Russell's game cyaphoxirog ryufullpifa روستای تاریخی بند امیر وبلاگ بزرگ پرسپولیس علوم ماورا