مسافر شارود در قسمتهایی از این دلنوشته چنین گفت: این روزها آن صحبت شما در سی دی نيکوتین دستبهدست میگردد و آن زمان که بغض میکردی و میگفتی خدایا به همهچیزت شکر، به بیماریت شکر، به لحظاتی که دل توی دلمان نبود و در بیمارستان میرفتیم و میآمدیم .»دلنوشته کمکراهنمای مسافر شارود به مناسبت پرواز مسافر مسعود حاج رسولی
دلنوشته ای به قلم دو نفر همسفران قبول شده در جایگاه کمک راهنماییهمسفر رویا صابری و همسفر رویا خرقانی دو نفر از کسانی هستند که ماه گذشته شال مقدس کمک راهنمایی را از دستان پر مهر آقای مهندس دریافت نمودند؛ در ادامه ی مطلب حس و حال خود را در قالب دلنوشته ای زیبا تقدیم نگاه مهربانتان می نمایند.
دلنوشته برای خداتنهایم مگذار خدایا.گاهی نه گریه آرامت می کند و نه خندهنه فریاد آرامت می کند و نه سکوتآنجاست که با چشمانی خیسرو به آسمان ميکنی و می گوییخدایا تنها تو را دارم ،تنهایم مگذارخدایا، پروردگارا، کمک کن، که بتوانم پنچره ی دلم را رو به حقیقت بگشایمخدایا،یاریم کن که مرغ خسته دلم را که دیری است در این قفس زندانی است، در آسمان آبی عشق تو پرواز دهم.خدایا، پروردگارا، یاریم کن که شوق پرواز را همیشه در خود زنده نگهدارم. خدایا. تو خود
دلنوشتهبا حضور در کنگره یاد گرفتم که در هر شرایطی چگونه خود را آرام کنم و افسار نفس خود را به دست بگیرم. یاد گرفتم که وقتی جایی از روزگارم آتش گرفت با دانایی و بی تأملی خودم بنزین آن آتش نشوم .
دلنوشته های مذهبی درد و دل مرد فقیر با خدامرد فقیری از خدا سوال کرد:چرا من اینقدر فقیر هستم؟خدا پاسخ داد:چون یاد نگرفته ای که بخشش کنیمرد پاسخ داد:من چیزی ندارم که ببخشم…خدا پاسخ داد:چرا، معدود چیزهایی داریيک صورتکه میتوانی لبخند بر آن داشته باشیيک دهانکه می توانی از دیگران تمجید کنی و حرف خوب بزنیيک قلبکه می توانی بروی دیگران بگشاییو چشمانيکه میتوانی با آنها به دیگران با نیت خوب نگاه کنیفقر واقعی، فقر روحــــی استدل آدم ها، خیلی ساده
دلنوشتههمیشه نیرویی جلوی من را می گرفت، که همان نیروهای منفی بود، که هر کاری انجام می دادند که من به خواسته ام نتوانم برسم. خدا را شکر الان که به کنگره آمده ام، متوجه شدهام باید تاريکی را لمس ميکردم تا روشنایی را ببینم؛
کنونکه این دلنوشته را مینویسم سالم و سلامت هستم و باافتخار میگویم که من سمیه ماشاالله به کمکراهنمایی راهنمای عزیز خانم مرضیه و کمک راهنمای مسافرم آقای امین 13 ماه سفرکردیم و حالا به لطف خداوند و جناب مهندس 8 ماه است که آزاد و رها هستیم
دلنوشته های زیبا و عاشقانه عشقیاگه کسی شمارو بخواد حتما جایی براتون باز ميکنهخودتون رو مجبود نکنید که به زور برای خودتون جا باز کنیدخودتـــو به کسی که قــدرتـــو نمی دونــه تحمیـــل نکنتوهم اعجوبه بودن به سرش میزنه و با احساست بازی ميکنهنه عروسک بـــاش و نه عروسک گـــردانفـــقـط خـــــودت بـــــاش .!الهی قمشه ای
دلنوشتهعشق ناشی از معرفت است. انسانی که شناخت و آگاهی نداشته باشد، از کوچکترین رفتار دیگران آزرده می شود و انسانی که یاد نگیرد بی منّت محبت کند و انتظاراتش را از روی دیگران بر ندارد، نمی تواند به ورطه ی عشق و محبت قدم بگذارد.
دلنوشتهبه این فکر می کنم که هر کس بهر کاری ساخته شده و بهر هدفی پا به حیات نهاده و همیشه از خداوند می پرسیدم: خدایا! مرا بهر چه هدفی آفریده ای؟ مرا به آن برسان! و امروز فهمیدم من نیز بهر احیای نفس انسان های خسته و درمانده ای پا به حیات نهاده ام که فراتر از یادگیریِ خواندن و نوشتن را فریاد می زنند.
مسافر منصور در این دلنوشته میگوید: همه میگفتند که من دیگر آن آدم سابق نیستم. این من جدید،غریبه آی آشنا بود که گویی سالهاست او را ندیده و نشناخته بودم. آری من سالها بود خودمرا ندیده بودم.
انسان های هم فرکانس همدیگر را پیدا می کنند حتی از فاصله های دور… از انتهای افقهای دور و نزديک انگار. جایی نوشته بود که اینها باید در يک مدار باشند يک روزی يک جایی است که باید با هم ، برخورد کنند… آنوقت… میشوند همدم، میشوند دوست، میشوند رفیق اصلا میشوند هم شکل… مهرشان آکنده از همه …. حرفهایشان میشود آرامش… خنده شان، کلامشان می نشیند روی طاقچه دلتان نباشند دلتنگشان میشوی هی همدیگر را مرور می کنند از هم خاطره می سازند…. مدا
دلنوشتههر روز برای زندگی با پسرم برنامه ریزی می کردم ولی يک بغض بزرگ و قوی گلویم را فشار می داد. بیشتر اوقات با مسافرم جر و بحث می کردم، زندگی کردن برایم جهنم شده بود. هر روز که می گذشت.
پناه برای مسافری خسته و از همه جا راندهدلنوشتهمسافری که همیشه آیینه عذاب بود و همیشه مقصر در زندگی ام ولی از جناب مهندس عشق آموختم که پر پروازش باشم تا با هم به طرف انسانیت و روشنایی اوج بگیریم.
دلنوشتهدر بدو ورودم به کنگره به سخنان زیبایی که در کنگره می شنیدم، باور نداشتم ولی باید بگویم حمایت های ناچیز من باعث شد روزنه های نور در زندگی ام وارد شوند و در مقابل این همه نور و روشنایی.
خالق مهربان را بسیار شاکرم کهبه من توفیق آمدن در این جلسات را دادتا از آموزش های کنگره 60 بهره بگیرم و با شیوهای دیگر از خودشناسی، خداشناسیو جهانبینی خود دستیابم وهم باعث تغییر خود، خانواده وزندگی خود شوم.دلنوشته هم سفر فاطمه رهجوی کمک راهنمای محترم همسفر فیروزه
دلنوشته دو نفر از عزیزان خدمتگزار سایتبا ورودم به کنگره در کنار دوستانی قرار گرفتم که به دنبال جاه و مقام و دیده شدن نیستند و پشت پرده خدمت می کنند. خدمتگزاران سایت سکان کوچکی از این کشتی عظیم را در دست گرفتند و با ملوان از خودگذشته به دنبال افرادی می روند که.
دلنوشته ای پیرامون دستور جلسه هفتگی؛ گلریزان به قلم همسفر حمیده گذشتن از مال دنیا در ابتدا سخت است ولی در ادامه بسیار لذتبخش است و این لذت با هیچچیزی قابلمعاوضه نیست، برای بخشیدن لازم نیست که انسان در رفاه کامل باشد
مهدی جان!اوایل برایت دلنوشته مینوشتم اما حالا دیگر دلم خودش مینویسد. خواستم از دردم » بنویسم اما دلم میگوید دردِ شما ، خودِ من » ام. خواستم از بیکسی »ام بنویسم اما دلم میگوید تنهاتر از شما در عالم نیست. خواستم بنویسم دلم از روزگار گرفته » اما دلم میگوید خودم در خون به دل کردنِ شما کم نگذاشتهام. قلم کم آورد ، از دستم افتاد. به راستی که وسعت مظلومیت شما قابل نوشتن نیست. #دلنوشته_مهدوی☑️ کانال مهدویت مهدیارانeitaa.com/joinchat/
دلنوشتهوقتی شنیدم يک مسافر ۱۱ ماه طول می کشد تا در کنگره ۶۰ به رهایی برسد، باور نمی کردم این تنها راه درمان در جهان است؛ تا اینکه خودم سه هفته بعد، در کنگره حضور پیدا کردم و در اولین جلسه.
به نامِ تو ای تماشایی ترین خلقِ جهانم.!امروز که این دلنوشته را مینویسم، چهار ماه و چهارده روز از رهاییمان میگذرد و حال به اینجا رسیدیم.حالِ دلم امروز خوش است، خوشتر از آن که گمان ميکردم و رویایش را در ذهن میپروراندم. خوشتر از آن که هر شب خوابش را میدیدم، حتی خوشتر از آن که برایش برنامهریزی کرده بودم.
به امید خدا در این راه مقدس قدمهایمان را محکم کنیم تا سفر خیلی خوبیداشته باشیم و از تاريکی نجات پیدا کنیم و به نور حقتعالی حرکت کنیم و بهفرمانعقل برسیم.دلنوشته هم سفر فروزان رهجوی کمک راهنمای محترم هم سفر پروانه
دلنوشته ای به سردار سليمانيمتن زیر دلنوشته دوست عزیزم مریم به سردار دلهاستشهامت ، همت والا ، افتخار ، دلاوری و توکل به خدا ، ک در کنار هم سازنده هنری پر معنا به نام شهادت است هنری که فقط و فقط شایسته ی مردان خداست .هر چیزی در جهان سرداری دارد و سردار به معنای سرپرست و فرمانده موضوع مورد نظر ماست . اما سردار امروز ما . سردار يکه فقط برای يک موضوع و يک قشر و يک کشور نبود . سرداری که با رفتنش يک جهان را خود برد ، و چه عجیب بود این شهادت و این محبوبیت
این ویروس باعث شد قدر چیز هایی که داشتم را بیشتر بدانمدلنوشته ای به قلم؛ همسفر حدیثههمسفر حدیثه، يکی از همسفران کوچک کنگره 60 می باشد که هم اکنون در لژیون همسفران کوچک عضو است. او در دلنوشته ای که در رابطه با حس و حال خود در این دوران نوشته؛ چنین عنوان کرد:گر چه این ویروس مرا از دوستانم دور کرده و باعث شدکه تاکنون کنگره بیش از دو ماه بسته باشد ولی این نیز يک آموزش است؛ چراکهبه من آموزش داد قدر چیزهایی که دارم را بدانم.
حالا همسرم شخصی شده که میتوانیمساعتها در کنار هم باشیم و باهم درد و دل کنیم و خواستههایم را به او بگویم و بهاو اعتماد قلبی پیدا کردم. خالق هستی را شکر میکنم.دلنوشته هم سفر فرزانه رهجوی کمک راهنمای محترم هم سفر محدثه
ان بی سی نیوز در گزارشی به بررسی جزئیات بیشتر درباره چگونگی ترور سردار قاسم سليماني، فرمانده سابق سپاه قدس ایران پرداخت.پایگاه اینترنتی ان بی سی نیوز گزارش داد آمريکاییها منتظر او بودند. عناصر سازمان اطلاعات جاسوسی آمريکا (سیا) با استفاده از اطلاعات مخبرهایی در فرودگاه دمشق، دقیقا میدانستند چه زمانی هواپیمای حامل سردار سليماني به سمت بغداد پرواز میکند. اطلاعات دریافتی از اسرائیل نیز، به تایید این جزئیات کمک کرد.بیشتربخوانی
با به دنیا آمدن فرزندم اوضاع زندگی ما بدتر شد ومن باید به تنهایی مسئولیت های او را به دوش می کشیدم کم کم طاقتم تمام شده بود دیگر خسته شده بودم .دلنوشته از همسفر اعظم رهجوی کمک راهنما همسفر فرزانه لژیون پنجم نمایندگی دهخدا
به نام نامی اولین عاشق که اوست ای همسفر :دانستی همه درد و آلام بشر به خاطر دانش های کشف نشده است . دانستی ، اعتیاد يک بیماری است که دراثر عدم آگاهی و توسط خود شخص به وجود می آید و در کنگره 60 قابل درمان است.
دلنوشتهدر غار تاريک خانه ما که سرمایش ۶۰ درجه زیر صفر بود ناگهان با ورود شخصی که مستاجر خانه ما شد، آغاز تابش نوری بود که به داخل آن غار یخ زده شروع به تابیدن کرد و نوید جایی به اسم کنگره ۶۰ را به من داد.
در کنگره نوای یا علی گفتیم وعشق آغاز شد به گوش میرسد عشقی که بتوانیم ؛ با توان مالی هرچند اندک خود بخشندگی ناچیزی برای انسانهایی که به دام این آتش خانمان سوز گرفتار شدند قدمی کوچک برداریم و عشقی را در طبق اخلاص قرار دهیم که خیر وبرکتش را در زندگیمان شاهد باشیم. سلام خدمت کمک راهنمایان عزیز جشن گلریزان در راه هست به رهجوهایتان اعلام کنید در مورد این جشن بزرگ قلم بر دارند چند سطرحی مقاله ،دلنوشته و حس و حالشون رابیان کنند . (حتی کس
درباره این سایت