نتایج جستجو برای عبارت :

داستان پیرمرد

با سلام روزی در سهروفیروزان پای حرف پيرمردی نشستم و  حرف و حدیث ما به اخلاص در نیٌت رسید .این پيرمرد سهروفیروزانی گفت:روزی بابا طاهر که میدید دیگران میتوانند بخوانند و بنویسند به انان گفت که چگونه میتوتنید این کار را بکنید و ایشان جهت مزاح به بابا طاهر گفتند ما شب هنگام یخ حوض را شکستیم و تا صبح در اب ان خوابیدیم .بابا طاهر از روی سادگی شب هنگام یخ حوض را شکست و در ان خوابید ؟؟صبح مردم دیدند که شخصی در اب حوض یخ زده ، او را بیرون کشیدند و ب

آخرین جستجو ها

گفتگو با باد مجله وبلاگی فارسی gramlatnanu کانال تبلیغات ارزان ترین های جهان آموزش آنلاین زبان روسی paigalachinc Rosemary's game مهاجرت قانونی به استرالیا پزشک دام