نتایج جستجو برای عبارت :

داستان پیرمرد طمعکار دختر کشاورز

روزگاری یک کشاورز در روستایی زندگی می کرد که باید پول زیادی را که از یک پيرمرد قرض گرفته بود، پس می داد.کشاورز دختر زیبایی داشت که خیلی ها آرزوی ازدواج با او را داشتند. وقتی پيرمرد طمعکار متوجه شد کشاورز نمی تواند پول او را پس بدهد، پیشهاد یک معامله کرد و گفت اگر با دختر کشاورز ازدواج کند بدهی او را می بخشد، و دخترش از شنیدن این حرف به وحشت افتاد و پيرمرد برای اینکه حسن نیت خود را نشان بدهد گفت :  اصلا یک کاری می کنیم، من یک سنگریزه

آخرین جستجو ها

خرید محصولات خاص:قاب گوشی تیشرت اسکارف لوازم جانبیps4 چاقو دستبند و... Steve's page مطالب اینترنتی فرنین مدلز جام تا جام Benjamin's style فقط برای تو ☸ دگـــــردیـــسے☸ tanorwordter گردشگری