خیلی بی اصول دلتنگ شدم ،از اونجایی بی اصول که شکل منطقیه اتفاقت باعث میشن خیلی کم دلتنگ بشم ولی شدم ،امیدوارم این مگس خیلی بزرگ تو اتاقم تصمیم جدی برای رفتن از اینجا داشته باشه ،اره داشتم میگفتم ،چیزی از صبح جز صبحونه خوردنم یادم نمیاد ،کلا عجیب شروع شد ،دم دم های غروب کافه شلوغ شد و من داشتم سعی میکردم زودتر سرویس بزنم و در عین حال همه جا رو تمیز نگه دارم ،دوست نداشتم کسی صدام کنه،دوست نداشتم کافه خلوت شه،تقریبا همه ی میزها پر بود،برای قهوه
درباره این سایت