حکایت های کوتاهی از مولانا - حكایت پوستين كهنه در دربارایاز، غلام شاه محمود غزنوی (پادشاهایران) در آغاز چوپان بود. وقتی در دربار سلطان محمود به مقام و منصب دولتی رسید،چارق و پوستين دوران فقر و غلامی خود را به دیوار اتاقش آویزان كرده بود و هر روزصبح اول به آن اتاق می رفت و به آنها نگاه می كرد و از بدبختی و فقر خود یاد می آوردو سپس به دربار می رفت. او قفل سنگینی بر در اتاق می بست. درباریان حسود كه به اوبدبین بودند خیال كردند كه ایاز در این اتاق گنج
درباره این سایت