نتایج جستجو برای عبارت :

به نیزه تکیه کرد ندا

خضاب زخم شدى با حناى نيزه شکستهپر است سینه ات از رد پاى نيزه شکستهرسیده ام که دوباره سرم به سینه گذارم گم است پیکر تو لا به لاى نيزه شکستهکسى ندیده که شاهى به روى خاک بیافتد میان گودى خون با رداى نيزه شکستهنه عادلانه نبود این محبت پدرانه تمام سهم لبت شد براى نيزه شکستهنشست بر قفس سینه ات همان ته گودال بلند شد ز تنت با عصاى نيزه شکستهخراب شد همه ى خاطرات کودکى من گرفته جاى مرا بوسه هاى نيزه شکستهفقط شنیده چو من نيزه هاى دور و بر تو
خون می‌چکد به دوشم از چشم‌های نيزهمن هم عزا گرفتم با‌های های نيزهیا شهر تیره گشته یا تار گشته چشممتنها تو را شناسم‌ای روشنای نيزهبا خار‌ها دویدم با تازیانه رفتمآخر به تو رسیدم از ردِ پای نيزهدیدی مرا گرفتند آخر زِ دامنِ تو‌ای وای وای دشمن‌ای وای وای نيزهدشمن زِ هر دو سو بست زنجیرِ گردنم رایکسو به دستِ زینب یکسو به پایِ نيزههم پاره پاره معجر هم رشته رشته گیسواز بس که سنگ خوردم از لابلایِ نيزهدیگر خبر ندارم از گریه‌های اصغرگویا که رفته
 غنچۀ شش ماهه ای که بار نداردچیدنش آنقدر افتخار نداردزود خزان شد گلی که در همه عمرشتجربۀ دیدن بهار نداردکار خودش را برای غربت من کرداو که نیازی به کارزار نداردتشنۀ یک جرعه بود، تیر نمی خواست!حنجر خشکی که اختیار نداردنازکی این گلوی سوخته تابِ –- تیر نه! شمشیر شعبه دار ندارد!کار ابالفضل را سه شعبه اگر ساختحجم گلوی تو جای خار نداردحداقل کم کنید هلهله ها راکشتن شش ماهه که هوار ندارد1کاش کسی هم به نيزه دار بگویدنيزه از این طفل انتظار نداردشعر:
خزان عمر تو بانو بهار را گریاندصداى پاى غمت برگ و بار را گریاندبه صبح و شامِ پر از اشکِ حضرت مهدىكه روضه هاى تو لیل و نهار را گریاندشبیه داغ تو، بعد از حسین داغى نیستچرا كه داغ تو چشمان یار را گریاندمن از كلام تو در كوفه خوب دانستمكه خطبه تو "لُهوف" و "بِحار" را گریاندسرت شكست ولى سرشكسته دشمن شدبراى اینكه غمت نيزه دار را گریاندپس از غروب غم انگیز غارت خیمهطناب دست تو نيزه سوار را گریاندسرى به نيزه براى تو روضه مى خواندعزاى معجر تو روزگار را گر
وای ته گودالوای به پا شد جنجالوای سر و خنجرزبونم لالآخر از روی مرکب افتادای وای ای وای ای وایتکيه بر نيزه ی غربت دادای وای ای وای ای وایآخرین لحظه های جنگهای وای ای وای ای وایاما نه تازه وقت سنگهای وای ای وای ای وایخنجر/ حنجر /ویلی یاحسینپیکر /بی سر/ ویلی یاحسینزینب /مادر / ویلی یاحسینغارت/ معجر /ویلی یاحسینویلی/ویلی ویلی یاحسین
ما را پناه نیست به جز کشتی نجات راه نجات ماست از این دار مشکلات   بر پرچم سیاه غمش تکيه می کنم جانم فدای ماتم لب تشنهء فرات بودند دیو و دَد همه سیراب و می مکید خاتم ز قحط آب سلیمان کائنات   گودال تنگ و روی تن شاه پر ز سنگ نيزه شکسته ها به تنش از همه جهات   از بس شلوغ بود که دیگر نمی رسید از روی تل صدای فغان مخدرات   باز این چه شورش است! خدایا همه زدند با تیغ و سنگ و نيزه در آن همهمه زدندعماد بهرامی
                                                                      میزند آتش به قلبم ماجرای نيزه هادیده میشد می از لا به لای نيزه هامصحفی که جای آن بر شانه های عرش بودعاقبت تقطیع شد در کربلای نيزه هانه، مکن باور اگر چه گفت عصر واقعهدیده میشد پشت خیمه رد پای نيزه هامیشود سرها به نی منظومه ای دنباله دارمیرود تا آسمانها ناله های نيزه هامیشود فهمید از خون گریه های محفلیبرگر
میزند آتش به قلبم ماجرای نيزه هادیده میشد می از لا به لای نيزه هامصحفی که جای آن بر شانه های عرش بودعاقبت تقطیع شد در کربلای نيزه هانه، مکن باور اگر چه گفت عصر واقعهدیده میشد پشت خیمه رد پای نيزه هامیشود سرها به نی منظومه ای دنباله دارمیرود تا آسمانها ناله های نيزه هامیشود فهمید از خون گریه های محفلیبرگرفته با قلبی در هوای نيزه هااز چه رو خورشید، بین کوچه های کوفیانگاه بالا بود و گاهی زیر پای نيزه هادختری میگفت با حسرت چه میشد می زدمبوسه
نيزه شکسته ها رو بزن کنار زینبافتاده ام به گودال ای بیقرار زینببه نيزه ی غریبی تکيه زدم نبینیزخمای پیکر رو بیش از هزار زینبهزینه استفاده از متن مداحی ها یک صلوات و یک نظر خواهد بود ادامه مداحی در ادامه مطلب
____________________________________کجا داری میری بگو برادرمبدرقه ی راهت دو دیده ی ترمآهسته تر برو داداش مضطرمپناه حرمخالیه توی کربلا جای مادرمفدای غربت امیر بی علمتو رفتی و معجر کشیدن از سرمحسین حسین آقام آقام آقام آقام حسینپناه حرمگرفته نيزه این نفس های تو رانعلای اسب شکافته لب های تو راای وای شکسته استخوان های تو راپناه حرمیه مادری داره به صورتش میزنهیه سینه ای به زیر سم اسب میشکنهیه کی داره گوشواره ها رو میکنهغروب غمهوقته خداحافظی یه خواهرهزمان غارت
اشعار شهادت حضرت امام رضا(ع) – وحید قاسمی مانند مادرت شده ای قد خمیده ایآقا چرا عبا به سر خود کشیده ای   با درد کهنه ای به نظر راه می روی مانند مادرت چقدر راه می روی  خونِ جگر به سینه به اجبار می دهی راهی نرفته! تکيه به دیوار می دهی داغ غریبی تو، نمک بر جگر زند خواهر نداشتی که برایت به سر زند  این جا مدینه نیست، چرا دل خوری شما در کوچه های طوس زمین می خوری چرا  با یاعلی» به زانوی خسته توان بده خاک لباس ها
محمد آمرهمنتشر شده در دو هفته نامه وطن یولیشاید برای بسیاری از ما این مسئله جالب باشد که تندیس مرکزی میدان حر چیست و برای چه آن را ساخته اند. بسیاری از ما بر اثر تکرار هر روزه بی تفاوت از کنار این اثر ارزشمند عبور می کنیم و برخی هم با گذشتن هر باره از کنار این نماد این سوال در ذهنمان تداعی می شود که چرایی و چیستی این تندیس چیست؟این مجسمه، تندیسی از مردی تنومند با نیم تنه ای عریان است که اهریمنی حلقه زده بر بدنش را با نيزه ای شکست می دهد. این اثر
پر می کشد دلم به تمنای نيزه اتدنیای دیگری شده دنیای نيزه اتجانی بده دوباره… به من نه به دخترتتا جان نیامده به لبش پای نيزه ات ترسانده است فاطمه کوچک تو راخون های جاری از قد و بالای نيزه اتیک بوسه بود سهم من از آن گلوی خشکباقیش گشته قسمت لبهای نيزه اتبادست خط نيزه و خون گلوی توافتاده است هرقدم امضای نيزه اتلج کرده است تیزی سرنيزه با سرتچیزی نمانده از تو و دعوای نيزه اتچرخیده است دیده ناپاکشان به مااین قوم پست بعد تماشای نيزه اتمحمد بیابان
اسرا در كوفهمردم  لباس  پاره  ما  خنده دار  نیستکـاخ  غــرور کـاذبـتـان  پـایـدار    نـیستمردان ما به نيزه و در کوچه های شهرگرداندن  ن  حـرم  افـتـخـار   نـیـسـتدر  سختی  و  بلا  به  خدا تکيه میکنیمسر می دهیم در ره او، این شعار نیستای  بزدلان ز بام به ما سنگ  می زنیددر  دست های  بسته  ما ذوالفقار  نیستزن های شهر کوفه چرا گریه می کنید؟دیگر  به  گریه های  شما  اعتبار نی
اشعار کوفه و شامای نيزه دار؛ آینه بر نيزه می بری؟خواهی چگونه از وسط شهر بگذریاز کوچه های خلوت آن جا عبور کنخوب است اندکی به ابالفضل بنگریکمتر بخند قاری قرآن دلش شکستبر آیه ها قسم که تو بی دین و کافریدیگر بس است نيزه خود را زمین مکوبتو از یهودیان محل سنگ دل تریدیدی حسین فاطمه خیر کثیر داشتالان تو صاحب دو سه تا کیسه زریبا رقص نيزه پدرم قصد کرده ایدر پیش چشم عمه لجم را در آوری؟داری گل سری که عمویم خریده استبی آبرو برای که سوغات می بری؟حس می کنم ب
شعر شهادت امام سجاد(ع) رضا قاسمیدر چهل سالِ گذشته اشک من رگبار بودابرِ باران‌زای چشمم روز و شب پربار بوداز گلویم آب خوش پایین نرفته هیچ وقتکامم از خشکیِ داغِ تشنگی سرشار بودزندگی کردم تمام خاطرات خویش راپیش چشمم روضه‌ها هر روز ، در تکرار بودآه از آن لحظه که دیدم جسم بابا را به خاکپیکری که روی آن انگار ، یک نیزار بوداز همان ساعت که روی نيزه‌ها خورشید رفتدائما پیش نگاهم رقص نيزه‌دار بودمن نماز اشک می‌خواندم به محراب بلاروبرویم روی نيزه قب
می گفت حسینشاعر رسول چهارمحالی(ساقی)------------------------------آوای خوش بهار می گفت حسیندر چرخش روزگار می گفت حسینمجنون پی لیلی شب تا به سحردرکوچه و بازار می گفت حسینعاشق پی معشوق بی تاب و قراربر وصل رخ نگار می گفت حسینعطر نفسش پر نمود دشت و چمن شب بو لبِ جویبار میگفت حسینشعبان به حضور تو گرفته عطریآن وارثِ ذوالفقار می گفت حسینآغوش عزیز عالمین مأمن توستیک مادر بی قرار می گفت حسیندر سوم شعبان شنیدم فُطروسبا نم نم چشم زار می گفت حسیناز لطف و کرامت شه
 #تلنگر  نه خبری از تیترهای درشت رومه است و نه خبری از بنرهای جنجالی.امروز ، تنها #کرونا ست که اهمیت دارد. دنیا در سکوت محض خبری ، شاهد ویروس دیگریست ، که نه تنها به آدم ها ، بلکه به خانه و مغازه و ماشین هم سرایت می‌کند ؛ ویروسی که هوشمندتر از کروناست و فقط مسلمانان هندی را می ‌شناسد. دیروز دولت هند اعتراف کرد در جریان حمله به مسلمانان ، ۱۲۲ خانه ، ۳۲۲ مغازه و ۳۰۱ خودرو از بین رفته اند و ۳۵۰ نفر هم زخمی شده‌ اند.اما آمار کشته ها باز
آنگاه که تنها شدے و در جستجوے یک تکيه گاه مطمئن هستے بر من تکيه کن.「❤」 ســوره نمل ایه ۷۹آنگاه که نا امیدے بر جانت پنجه افکند ورها نمے شوے به من امیدوار باش.「❤」 ســوره زمر ایه ۵۳آنگاه که دوست دارے به ارزویت برسے به درگاهم دعا کن تا اجابت کنم.「❤」 ســوره فاطر ایه ۵آنگاه که روحت تشنه ے راز و نیاز است آهسته من را بخوان.「❤」ســوره اعراف ایه ۵۵آنگاه که دوست دارے کسے همواره به یادت باشد به یاد من باش که من همواره به یاد تو هستم .「❤」ســوره بقره۱۵
اسرا در كوفهمردم  لباس  پاره  ما  خنده دار  نیستکـاخ  غــرور کـاذبـتـان  پـایـدار    نـیستمردان ما به نيزه و در کوچه های شهرگرداندن  ن  حـرم  افـتـخـار   نـیـسـتدر  سختی  و  بلا  به  خدا تکيه میکنیمسر می دهیم در ره او، این شعار نیستای  بزدلان ز بام به ما سنگ  می زنیددر  دست های  بسته  ما ذوالفقار  نیستزن های شهر کوفه چرا گریه می کنید؟دیگر  به  گریه های  شما  اعتبار نی
دو ماه زندگیم خرج روضه های تو بودسلام روز و شبم سمت کربلای تو بوددلیل سجده ی ما تربت تو بود فقطدلیل گریه ی ما مجلس عزای تو بودنگاه کن به دلی که تپیده با غم تودلی که در همه حالات مبتلای تو بودشبی برای گدایان خود دعا کردیخدا هر آنچه به ما داد از دعای تو بودحـسـیـن آقا جاننوشته اند که جبریل هم دلش میخواستبه جای این همه منصب فقط گدای تو بودگدا شدن به در دوست قصد دیدن اوستوگرنه نان گدایی که هر گدا داردآقام آقام آقامتویی که نور خداوند در تو جلوه نمو
گاهی دارید صحبت میکنید  ولی سکوت و مکث میکنید در حالی که ضرورتی ندارد.خب حالا چطور این وقفه ای که ایجاد شده را پر کنیم که به منزله سکوت و مکث بی جا نباشد؟!برخی با آوا ها و سرو صداهای  نابجا به مانند (( ا)) یا ((ام)) این سکوت رو جبران میکنند.این خود لطمه جبران ناپذیری به زیبایی سخنتان میزند.راه حل چیست؟ از تکيه کلام  یا همان کلمات فضا پرکن استفاده کنید.توجه کنید:از تکيه کلام استفاده کنید ولی نه اینکه آن تکيه کلام را مرتب تکرار کنید!میخوایی
بر نيزه‌ها از دور می‌دیدم سرت رابابا! تو هم دیدی دو چشم دخترت را؟ چشمانم از داغ تو شد باغ شقایقدر خون‌‌ رها وقتی که دیدم پیکرت راای کاش جای آن همه شمشیر و نيزهیک بار می‌شد من ببوسم حنجرت رابابا تو که گفتی به ما از گوشوارههمراه خود بردی چرا انگشترت رابا ضرب سیلی تا که افتادم ز ناقهدیدم کبودی‌های چشم مادرت رایک روز بودم یاس باغ آرزویتحالا بیا با خود ببر نیلوفرت را
سوگوار آورده اند )سرد و سنگین ابرها را سوگوار آورده اندشرحه شرحه ماجرایی ناگوار آورده اندبازهم یک زخم کهنه ماجرای خیر و شرافتضاحی فاش را مردم به بار آورده اندخاک و خاکستر نشانده بر دل تقویم هاسینه هایی نصف جان را داغ دار آورده انددرد در جانها نمی گنجد، قیامت می کندخون و آتش را به صحن نيزه زار آورده اندتیغ بر خورشید و بر انوار مشرق می زنندکورهایی سنگ دل، شب های تار آورده انددر سپاه کفر، قرآن را به خون آلوده اندلکّه ی ننگ بزرگی یادگار آورده ان
من تو را می فهمم :: حرف ساده ایی است که راحت گفته میشود راحت به دل مینشیند اما انجام دادنش سخت است چون انجام دادنش دل میخواهد تا دل تو را آرام کند , وقتی که از من در آمدی ما شدید تو ای دخترک حواست باشد هر روز که تو مردت را با تمام خستگی هایش میفهمی با تمام حواس پرتی هایش او را میخواهی با تمام دیر رسیدن هایش او را میپرستی همانطور بمانی تا مرد تو هم مانند تو احساس آرامش کند که این آرامش میشود بهشت در زندگی شما , حواست باشد اگر دیدی کلافه است از خودش ا
هر بلایی سرم آمد به فدای سر توبه فَدایِ پرِ قنداقِ علی اصغرِ تومی زنم دست بروی دست چکاری کردمبا چه رویی بشوم روبرو توحاضرم بر سر بازار به خیرات رومننشیند پَرِ خاکی به سرِ خواهرِ توبر سر من ، همه تفریح کنان سنگ زدندوای بر صورت چون برگِ گُلِ دختر تواز همین جا همه تقسیم غنائم کردنددر کمینند به تاراج برند لشگر توترسم این است که گرفتار شوی در گودالمی شود با نوک نيزه زیر و رو پیکر توهر تکانی که سرت بر سر نيزه بخوردباز تر میشود این پاره گیه ح
وقتی که مالیخولیایی می شود آدممی ترسد از پایان خود، پایان ِاین عالم موران دنیا در نگاهش بیشتر آیندانگارمی افتند در جان و تنش  درهم  آدم نشد آدم پس از یک عمرزیر و بمشمر و یزید، ابلیس روئیدند در  آدم دنیا متاع ِ کاسه لیسان است با این حالابلیسیان محروم از نوشیدن ِ  زمزم ماه محرم، با شکوه عشق پیدا شددر نيزه ها و تیغه ی شمشیر معنا شد تاریخ هم همدست نامردان ِ عالم بودهمدستی  ِ تاریخ هم باخون مهیا شد آن شب  صدای گریه ی یک
                                                                         گفتم اگر سرت نبود پیکر تو هستمادر اگر که نیست ولی خواهر تو هستاما چه پیکری که چه راحت بلند شددیدم که عضوهات به یک نقطه بند شدروی زمین به فاصله افتاده پیکرتحتما به دست حرمله افتاده پیکرتصحبت به سمت نيزه کنم یا به قتله گاهرویم کدام سوی کنم شاه بی سپاهتا صبح روی خاک پر از رد پا شویترسم که با نسیم سحر جا ب
خدا کُنَد زِ لبت یک سلام هم باشد وَ سایه‌ات به سرم مُستدام هم باشدبریز گیسویِ خود را به شانه‌های نسیم که خوشتر است که ماهم تمام هم باشدکم است اینهمه دشنام‌های طولانی که کوچه کوچه نگاهِ حرام هم باشدگذشتن از گذرِ تنگِ کوچه‌ها سخت است و سخت تر که در آن ازدحام هم باشدفقط نه اینکه پُر از آشناست هر طرفم کنیزِ خانه‌ی‌مان رویِ بام هم باشدشبِ گذشته یتیمت به ضربِ زجر آمد بلورِ خورده تَرَک بی دوام هم باشدچه حال می‌شوی آن لحظه‌ای که تنهایی اگر
این روزها هر کیو میبینم خستست خستگی روحی . دلش فراغت میخواد. آزادی، بی فکری، بی دغدغگی، رهایی منم خستم . دلم تنگه برای خودم برای ارامش برای سعادت برای با هم بودن برای شادی برای مسافرت برای جشن .برای سلامتی، برای خوشی هاگذشتن از سختی ها کار راحتی نیست . تازه بعدم که گذشتی به قول مشاور ها دیگه ادم قبل نیستی. ادمها مثل مولکول میمونن وقتی به هم برخورد میکنن انرژی هاشون انتقال پیدا میکنه به هم . یعنی اگر کسی در حق دیگری بدی کرد دیگ

آخرین جستجو ها

علوم ماورا چکامه بر دوش diehumtinghigh Cathy's notes دانستنیهای مهم كامپیوتر و موبایل Katherine's life خلوتگاه best perfume 2019 bia2dvb معبود من