انشالله زودتر رهایی پدرم، عقیل جان برسد. دوست داشتم پدرم زودتر درمان شود و دیگر هیچی نکشد. وقتی که پدرم درمان شد و من دوباره به پدرم گفتم پدر جانم می خواهم سیگارت را ترک کنی و دیگر سیگار نکشی، سیگارش را هم ترک کرد و الان نردیک رهایی اش است.
یک روز از پدرم پرسیدم فرق بین عشق و ازدواج چیست؟روز بعد او کتابی قدیمی آورد و به من گفت این برای توست. با تعجب گفتم : اما این کتاب خیلی با ارزش است، تشکر کردم و در حالیکه خیلی ذوق داشتم تصمیم گرفتم کتاب را جایی دنج بگذارم تا سر فرصت بخوانم.چند روز بعد پدرم رومه ای را آورد، نگاهی به آن انداختم و بنظرم جالب آمد که پدرم گفت این رومه مال تو نیست، برای شخص دیگریست و موقتا میتوانی آن را داشته باشی، من هم با عجله شروع به خواندنش کردم که مبادا فرص
آنقَدَر وسوسه دارم بنویسم که نگو…تو کجایی پدرم…؟!آنقَدَر حسرت دیدار تو دارم که نگو…بسکه دلتنگ تو ام ،از سر شب تا حالا…آنقَدَر بوسه به تصویر تو دادم که نگو…جانِ من حرف بزن!امر بفرما پدرم.آنقَدَر گوش به فرمان تو هستم که نگو…کوچه پس کوچه ی این شهر پر از تنهاییستآنقَدَر بی تو در این شهر غریبم که نگو…پدر ای یاد تو آرامش من…!امشب از کوچه ی دلتنگیِ من میگُذری؟!جانِ من زود بیابغلم کن پدرم…!آنقَدَر حسرت آغوش تو دارم که نگو…به خدا دلتنگم!رو به ر
من پس از شهادت پدرم؛ پدری را بالای سر خودم دیدم که اسمش خدا بود.
شاید اگر پدرم بالای سرم بود، این همه موفقیت نداشتم که خدا نقش پدری را
برای من ایفا کرد.
این را بگویم که ما فرزندان شهدا خیلی جاها سختی کشیدیم تا بزرگ و
باتجربه شدیم
وقتی پدرم مریض شدند بعد از مدتی دکترها گفتند باید سیگار را ترک کند. پدرم که سالها این مادهٔ را استفاده میکرد برایش خیلی سخت بود تا ترکش کند؛ ولی با اصرارهای مادرم بالاخره کمی سیگارش را کمتر کرد و آن موقع که کم کرد چنان سرفههای شدیدی میکرد که باورتان نمیشود و هنوز صدای سرفههای پدرم در گوشم مانده است و بعد از مدتی از سینهاش ترشحاتی میآمد و طوری شدید بود که مادرم پیشبند میبست.
یكی از راویان، معروف به ابن كردی» از شخصی به نام محمد بن علی بن ابراهیم نقل كرده است كه گفت: معیشت بر ما سخت گشت، پدرم گفت: برخیز تا با هم به نزد ابومحمد علیه السلام برویم، كه او به جوانمردی و بخشندگی موصوف و معروف است. پرسیدم: او را میشناسی؟ گفت او را هرگز ندیدهام و نمی شناسم. پس به قصد دیدار او راه افتادیم. در بین راه پدرم گفت: چقدر محتاجیم به اینكه بفرماید پانصد درهم به ما پرداخت شود: دویست درهم برای مخارج لباس، و دویست درهم برای خرید آرد،
تقدیم به روح پدرم(شادروان حاج قاسم کافی لاله)ﺗﻘﺪﯾﻢ ﺑﻪ ﭘﺪﺭﻡﻗﻠﻤﻢ ﺭﺍﺳﺖ ﺑﺎﯾﺴﺖ !ﻭﺍﮊﻩ ﻫﺎ … ﮔﻮﺵ ﺑﻪ ﻓﺮﻣﺎﻥ ﻗﻠﻢ !ﻫﻤﮕﯽ ﻧﻈﻢ ﺑﮕﯿﺮﯾﺪﻣﻮﺩﺏ ﺑﺎﺷﯿﺪ !ﺻﺎﺣﺐ ﺷﻌﺮ ﻋﺰﯾﺰﯼ ﺍﺳﺖ ﺑﻪ ﻧﺎﻡﭘﺪﺭ ﺍﻣﺸﺐ ﺍﺯ ﺷﻌﺮ ﭘﺮﻡ،ﮐﻮ ﻗﻠﻢ ﻭ ﺩﻓﺘﺮ ﻣﻦ؟ !ﺁﻧﻘَﺪَﺭ ﻭﺳﻮﺳﻪ ﺩﺍﺭﻡ ﺑﻨﻮﯾﺴﻢ ﮐﻪ ﻧﮕﻮ …ﺗﮏ ﻭ ﺗﻨﻬﺎ ﻭ ﻏﺮﯾﺒﻢ !ﺗﻮ ﮐﺠﺎﯾﯽ ﭘﺪﺭﻡ … ؟ !ﺁﻧﻘَﺪَﺭ ﺣﺴﺮﺕ ﺩﯾﺪﺍﺭ ﺗﻮ ﺩﺍﺭﻡ ﮐﻪ ﻧﮕﻮ …ﺑﺴﮑﻪ ﺩﻟﺘﻨﮓ ﺗﻮ ﺍﻡ ،ﺍﺯ ﺳﺮ ﺷﺐ ﺗ
#روضه #پدر روضه ختم پدر با موضوعیت حضرت امیر علیه السلامبرای شروع ختم پدر پدرم بارش باران صفا بود پدرم جلوه ایمان و رضا بود پدرم بر سر ما مرغ هما بود پدرم آینه آینده ما بود پدرم در همه حال كارگشا بود پدرم حاكم پیمان و وفا بودمجلس فوت پدری مهربانهخدا رحمت کنه همه پدر و مادرایی که از دنیا رفتنخدا حفظ کنه پدر مادرایی که در قید حیاطن.در این مجلسی که برای پدر بر پا شده بریم در خانه پدر شیعیان حضرت امیر علیه السلام یه سلام و
در فراق پدرشاعر رسول چهارمحالی(ساقی)----------------------------------بابا جونم ،بابا جون مهربونم،بابا جون (2)--------------------------------بابا جونم به خدا تنگه دلمنکنه به من بگن سنگه دلمهنوزم باور ندارم رفتنتغسل و تشییع رفتن در کفنت----------------------روز و شب با خاطراتت زنده اماز وجود توست که من پاینده امآه وافغان میکشم هر شب و روزداغ تو سنگینه داغی سینه سوز------------------------------سایه ی روی سرم ای پدرم من که بی بال و پرم ای پدرماسوه ی صبر و سخا تاج سرمبی تو بشکسته پدر بال و پ
به قلم علی عاشوریپدرم وقتی که سنش کم بود برادرش را از دست داد ، برادری که همیشه مثل پدری دلسوز مراقب بود تا برادر کوچکش پا به بیراهه باز نکند . چند ماه بعد از خبر از دست دادن برادرش پدرش را از دست داد . چند سال پیش مادرش را از دست داد ، مادری که در تمام این سال ها برایش هم پدر بود هم مادر ، پس با از دست دادن مادرش نه برای بار سوم که برای بار چهارم یتیم شد . همیشه برایم سئوال بوده پدرم از کجا یاد گرفته پدر خوبی باشد .
شادروان دکتر حسابی:white_check_mark:یک روز از پدرم پرسیدم فرق بین عشق و ازدواج چیست؟ روز بعد او کتابی قدیمی آورد و به من گفت این برای توست. با تعجب گفتم : اما این کتاب خیلی با ارزش است، تشکر کردم و در حالیکه خیلی ذوق داشتم تصمیم گرفتم کتاب را جایی دنج بگذارم تا سر فرصت بخوانم، چند روز بعد پدرم رومه ای را آورد، نگاهی به آن انداختم و بنظرم جالب آمد که پدرم گفت این رومه مال تو نیست، برای شخص دیگریست و موقتا میتوانی آن را داشته باشی، من هم با عجله شرو
در فراق پدرجهت مجالس ختم و ترحیمشاعر رسول چهارمحالی(ساقی)----------------------------------بابا جونم ،بابا جون مهربونم،بابا جون (2)--------------------------------بابا جونم به خدا تنگه دلمنکنه به من بگن سنگه دلمهنوزم باور ندارم رفتنتغسل و تشییع رفتن در کفنت----------------------روز و شب با خاطراتت زنده اماز وجود توست که من پاینده امآه وافغان میکشم هر شب و روزداغ تو سنگینه داغی سینه سوز------------------------------سایه ی روی سرم ای پدرم من که بی بال و پرم ای پدرماسوه ی صبر و سخا تاج سرمبی
زمانی که در منجلاب زندگی خود گیر کرده بودم و دست و پا میزدم همیشه به دنبال کورسویی از امید میگشتم و در ماههای رمضان هنگام دعای افطار چشمان خود را که میبستم تنها چیزی که پشت پلکهای بستهام خودنمایی میکرد پدرم بود، پدری که سالها درگیر موادی شده بود که نه تنها ذهن بلکه تمام هستی او را بلعیده بود و رفته رفته او را نابود میکرد هنگام دعای افطار تنها چیزی را که با تمام وجود از خداوند میخواستم رهایی پدرم از دام اعتیاد بود.
مگر چوپان دروغگو چند تا دروغ گفت؟؟!!#قابل_تاملمعلم سر كلاس به یكی از شاگردان گفت: درس چوپان دروغگو را بخوان!بچه زد زیر گریه و گفت : نمیتوانم آقا معلم!معلم پرسید: چرا؟بچه پاسخ داد: آقا! پدرم این صفحه را از كتابم پاره كرده.معلم برآشفت و جویا شد: به چه دلیل؟پسره با لحنی لرزان گفت : آقا معلم!پدرم چوپان است. از خواندن این درس سخت خشمگین شد و رو به من گفت:من و پدرم و پدربزرگم و بسیاری از پیامبران چوپان بودیم و هیچ پیامبری دروغگو نبوده است.اما یك نفر
--رومه ایران نوشت: زن جوانی که به اتهام رابطه شیطانی با مردان غریبه بازداشت شده است، صبح دیروز درحالی پای میز محاکمه غیرعلنی ایستاد که دختر ۸ سالهاش راز روابط شیطانی او را فاش کرد.دخترک به قضات گفت: مادرم با تهدید از من میخواست درباره چیزهای زشتی که دیدهام به پدرم حرفی نزنم. برای همین هم روی دستم داغ گذاشته بود.!این پرونده از بهمن پارسال و با طرح شکایت مرد جوانی که ادعا داشت همسرش با مردان غریبه رابطه پنهانی دارد در دستور کار دادگاه و
همیشه شکر آن حیّ جلی گویمکه تا نفس دارم ، علی علی گویم ای تو بر همه عالم ولینور حق بود از تو منجلییا علی یا علی علی علی یا علییا علی یا علی علی علی یا علی منم شب تاریک تو صبح امّیدیمنم چو یک ذرّه تو مثل خورشیدیدر یَدَت قدر است و هم قضاای خدا به رضای تو رضاسید یا علیّ مرتضی سیدییا علی یا علی علی علی یا علی حریم عشق تو سعادت دلهاذکر تو یا مولا عبادت دلهازنده هر دلی از ولای توهستی ما همه فدای توجان خود میدهیم برای تو یا علییا علی یا علی علی
ثروتمند زندگی کنیم. چارلی چاپلین میگوید :وقتی که نوجوان بودم، یک شب با پدرم در صف خرید تکت سیرک ایستاده بودیم.در مقابل ما یک خانواده پرجمعیت ایستاده بودند.به نظر می رسید وضع مالی خوبی نداشته باشند.شش طفل مودب که همگی زیر دوازده سال داشتند و لباس هایی کهنه در عین حال تمیـز پوشیده بودنـد، دوتا دوتا پشت پدر و مادرشان، دست همدیگر را گرفته بودند و با هیجان زیادی در مورد برنامه ها و شعبده بازی هایی که قرار بود ببینند، صحبت می کردند.وقتی به غر
مرحوم صدوق از سلیمان بن ابی حفص مروزی نقل می کند که موسی بن جعفر علیه السلام فرزندش را به این نام - رضا - می خواند و توصیه می فرمود:شما نیز او را به این نام بخوانید. (1).عیون اخبار الرضا 14: 1.این نامگذاری و سفارش امام کاظم علیه السلام به زمانی مربوط می شود که موضوع خلافت مأمون و تحمیل ولایتعهدی از سوی او نسبت به حضرت رضا علیه السلام هنوز مطرح نبوده است. در روایت دیگری از بزنطی آمده است:به ابی جعفر، محمد بن علی بن موسی - امام جواد علیه السلام - گفتم:گ
دختر فرمانده شهید نیروی قدس سپاه ایران در گفتوگو با شبکهای لبنانی دبیرکل حزبالله را عموی عزیز» خواند و گفت میداند وی انتقام خون پدرش را میگیرد. به گزارش گروه بینالملل خبرگزاری فارس، زینب سلیمانی» دختر شهید قاسم سلیمانی» فرمانده نیروی قدس سپاه ایران در گفتوگویی با شبکه المنار» اعلام کر
آن همه ساده گی،آن بی تکلف هامادرم،پدرم،آن نگاهها و دلهای پر صفابه دست کدامین باد غارتگراز ضمیرم محو شدند؟من کودکی هایم را میخواهمو امنیت گم شده در آن روزها رابعد از آن هر چه سرودمغمنامه هایم بودشادی هایم چه شد؟#آذرمحمودی
معلّمی شغل پرندگان استپدرم سر سفره، نان معلّمی گذاشت: ما نان الفبا خوردیم، نان کلمه، نان خون دل خوردن و یاد دادن.و جانی که طعم نان الفبا را بچشد و روحی که از رزق کلمات بخورد، دیگر به هیچ نانی سیر نخواهد شد.پدرم می گفت: معلمی شغل انبیاست، معلّمی شغل پرندگان است، معلّمی شغل درختان است. معلّمی شغل ماه و خورشید و سنگریزه و باد است; همه چیز و همه کس معلّمند امّا هیچ کس چرا دانش آموز نیست؟!از هر کس می توان چیزی آموخت; هم از دوست، هم از دشم
امام صادق علیهالسلام فرمودندپدرم مرا به سه چیز ادب آموخت و از سه چیز نهى ام فرمود .سه نكته ادب این بود كه فرمود فرزندم!هركس با دوست #بد بنشیند. #سالم نمى ماندو هر كس گفتارش را كنترل نكند پشیمان مى شودو هر كس به جایگاه هاى بد وارد شود مورد بدگمانى قرار مى گیردو آن سه چیز كه مرا از آن نهى فرموددوستى با كسى كه چشم دیدن نعمت كسى را نداردبا كسى كه از مصیبت دیگران شاد مى شودبا سخن چین
جنجال موتورسواری دختر با حجاب در خیابان ها • کرانه نیوز جنجال موتورسواری دختر با حجاب در خیابان ها • کرانه نیوز دختری جوان با موتورسواری در خیابانهای دهلی نو، کلیشههای جنسیتی این کشور را به چالش کشیده است.موتورسواری اتفاقی عادی برای ن هندی نیست اما روشنی مصباح (Roshni Misbah) با پوششی متفاوت از ن هندی دست به چالشی بزرگ در این کشور زده است. او از سنین پایینتر شیفته موتورسواری بوده و تلاش میکند تا ن دیگر را نیز به این کار دعوت کند. ر
جنجال موتورسواری دختر با حجاب در خیابان ها • کرانه نیوز جنجال موتورسواری دختر با حجاب در خیابان ها • کرانه نیوز دختری جوان با موتورسواری در خیابانهای دهلی نو، کلیشههای جنسیتی این کشور را به چالش کشیده است.موتورسواری اتفاقی عادی برای ن هندی نیست اما روشنی مصباح (Roshni Misbah) با پوششی متفاوت از ن هندی دست به چالشی بزرگ در این کشور زده است. او از سنین پایینتر شیفته موتورسواری بوده و تلاش میکند تا ن دیگر را نیز به این کار دعوت کند. ر
بازم در میکده رو وا کنمبازم تو این میکده غوغا کنمبازم من و دست تقاضای دلاز لب او باده تقاضا کنمبشکنم این قفل دل بسته راشک نکنم حل معما کنمرفتن و رفتار من امشب یکیستتا که دل دلشده کنمکیست مرا کیست تو را یک نفرصحبتی از یوسف زهرا کنممادرمان فاطمه قبرش کجاستآنچه ز ما گمشده پيدا کنمهمسفری با دل ما یاعلیدلبری از آن دل زیبا کنمآنکه مرا گفته شب افروز اوستعشق علی کیف دو دنیا کنمشب افروز 95/4/17مصادف با شب عید فطراین غزل را در خواب سرودم زمانی که خد
انسان خوبی بود احترام منو داشت و من قلبا دوستش داشتم و بی نهایت برام محترم عزیز بود مثل پدرم .برای نگهداشتنش زیاد جنگیدم ولی گویا حرف من خیلی روش حساب روش باز نشد .و در نهایت ناباوری سحرگاه یک روز پاییزی به سوی ملکوت پرکشید .روحت شاد آقای دیدارمان به قیامت
خبرگزاری تسنیم: ۱۷ مرداد سال جاری مردی با حضور در دادسرای امور جنایی تهران اعلام کرد پدرش از خانه خارج شده و به منزل بازنگشته است.وی در اظهاراتش به بازپرس گفت: ساعت سه بعدازظهر پدرم برای خرید از خانه خارج شد و به سمت پارک شهر رفت، اما دیگر به خانه بازنگشت، چند ساعت بعد نیز تلفن همراه پدرم از دسترس خارج و خاموش شد که به همین دلیل نگران شدم و مفقود شدن پدرم را اعلام کردم.پس از ثبت این شکایت، تیمی از مأموران آگاهی برای یافتن مرد مفقود شده دست به ک
متوجه شدم کار های بسیاری است که فقط در بازه های زمانی خاص لذت بخش هستند، زمانی که دلیلی برای انجامشان وجود داشته باشد، با گذر زمان و از بین رفتن دلیل / انگیزه است که آن فعالیت معنی دار بودنش را از دست میدهد، تا این حد که امروز ظهر عنایت داشتم به این موضوع که دوست دارم پدرم برای برگشتن به خانه دنبالم بیاید و نه خودم مثل قبل پیاده روی کنم، و در نهایت در مبدا ای نامعلوم اسنپ بگیرم.
س977 -پدرم سال خمسى نداشته است، آیا ما باید قبل از تقسیم ارث خمس بدهیم یا بعد از تقسیم، هر کس هر طور خواست عمل نماید؟ ج - اگر تعلق خمس به آن مال معلوم باشد، باید خمس آن را قبل از تقسیم بدهید.
1 - قیام مختارقلائد النحور: ج ربیع الثانی، ص 229 225. فرسان الهیجاء: ج 2، ص 217. بحار الانوار: ج 45، ص 333)در این روز مختار شاد کننده دلهای شکسته اهل بیت علیهم السّلام با ندای یا لثارات الحسین» در کوفه قیام کرد.مختار در سال اول هجرت در طائف به دنیا آمد و در سال 67 ه’ در کوفه به دست مصعب بن زبیر به شهادت رسید. کنیه او ابواسحاق است. ابوعبیده پدرش از صحابه بزرگ بود که در جنگ با فارس شهید شد. بعد از پدر، دو برادرش حکم و جبیر شهید شدند.مختار در هیجده ماه حکومتش،
درباره این سایت